بانو "چیا هلگورد" مشهور به "بێناز" شاعر کُرد در اقلیم کردستان است.
■□■
(۱)
ترس دارم که روزی دروازههای عشقت را بر رویم ببندی
و در محبس تنهایی زندانیام کنی!
آخر چگونه دلت میآید مرا تنها بگذاری
با چشمانی پر از اشک و آب؟!
(۲)
امشب از فراقت پر از درد و غصهام
عطر تنهایی از جان و روحم برپاست
بیناز تو را میخواهد تا که به آغوشم بگشی
تا بعد از عمری سرگردانی، نفسی به آرامش برآورم
(۳)
اکنون ضربان قلب شیدایم
همچون قلب تو شنیدنیست
ولی آنقدر فاصله مابین ما هست که
دل من عاشق توست و
دل تو هم خبر ندارد این جنون را...
(۴)
آه! ای عشق کمکم کن!
که به یارم برسم
چنان دشتی تشنهی نمنم باران
باید یا من به یارم برسم
یا که یار به من!
یا که هر دوی ما بمیریم و به پایان برسیم.
(۵)
از برای تو، دست از دنیا کشیدم
تو نیز دست از من کشیدی!
بد جور باختم!
اکنون نه تو را دارم، نه دنیا را...
(۶)
خیلی دلتنگتم،
اما جرأت نمیکنم نامهای برایت بفرستم!
میترسم تو مرا نخواهی و از من بیزار شوی...
(۷)
اگر خوابیدم، هیچکس بیدارم نکند،
امید دارم که یارم به خوابم بیاید،
او خیلی خجالتیست
نکند صدایتان را بشنود و برود!
(۸)
زن، چون به مردی دل ببندد،
گمان میبرد، جز آن مرد،
هیچ مردی دیگر در جهان وجود ندارد
اما، اگر دلش بشکند،
از همهی مردان کینه به دل خواهد گرفت.
(۹)
حالم چنین است که بال در بیاورم
به سوی آغوش تو، ای گل من!
آخه آن روز کی فرا خواهد رسید
که تو دلم را به دیدارت شاد کنی؟!
(۱۰)
شعرهایم،
شرح رویاهای تواند،
از این روست که
همه، آنها را میستایند...
(۱۱)
گذر عمر،
جمال و زیباییام را شست و
مردمان هم،
لبخند و شادیام را...
شعر: #چیا_هلگورد
ترجمه به فارسی: #زانا_کوردستانی