ای هم قبیله ی من
ای از تبار خورشید
راهی شدی چرا تو
در جاده های تردید
تو شرحِ یک جفایی
بر قلب پاره ی من
رحم ات نمی شود تو
بر اشک و چکه ی من
تابوتِ قلب منو
تو میخ آخر بزن
تا مطمئن بشی تو
همیشه رفته ام من
تردید نکن عشق من
بزن خنجر به سینه م
نترس از تلافی، تو
من عاشقی بی کینه م
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)