زانا کوردستانی
زانا کوردستانی
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

تردید


ای هم قبیله ی من

ای از تبار خورشید

راهی شدی چرا تو

در جاده های تردید

تو شرحِ یک جفایی

بر قلب پاره ی من

رحم ات نمی شود تو

بر اشک و چکه ی من

تابوتِ قلب منو

تو میخ آخر بزن

تا مطمئن بشی تو

همیشه رفته ام من

تردید نکن عشق من

بزن خنجر به سینه م

نترس از تلافی، تو

من عاشقی بی کینه م

سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

سعیدفلاحیشاعرترانهشعرتردید
مردی گمنام عاشق لیلا و رها...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید