استاد "علیرضا بهرهی" شاعر لرستانی، زادهی سال ۱۳۵۴ خورشیدی، در خرمآباد و اکنون ساکن تهران است.
ایشان در کودکی هنر را با نقاشی شروع کرد و در نوجوانی به شعر روی آورد با شروع به تحصیل در دانشگاه تهران اقامت گزید و فارغالتحصیل رشته علوم سیاسی در مقطع کارشناسی ارشد بوده و سالها مسئولیت اجرایی او را از شعر و هنر دور نساخت.
گذشته از نقاشی و شعر، ایشان سالها در رشته رزمی کنگ فو چینی فعالیت داشته و چند سال نیز به نگارش طنز سیاسی در جراید کثیرالانتشار کشور مشغول بوده است.
وی مبدع قالب شعری پریسکه است. پریسکه قالب شعری است برای طرفداران شعر کوتاه، که دوستداران زیادی پیدا کرده است و پریسکهسراهای زیادی به وجود آمدهاند.
این قالب در هشتم آبان ماه ۹۱ به ثبت وزارت ارشاد رسیده است.
▪کتابشناسی:
- سپیداری که به باران میپیچد، نشر نهر، ۱۳۹۵
- تجربهی خواب دریایی (مجموعه اشعار ۲۴ شاعر پریسکهسرا)، نشر پرستوی سپید، ۱۳۹۷
- دخترک ارشد انجیرپزان (همراه با راحیل پویانوالا)، نشر امرتات، ۱۴۰۱
- رقص ماه در برکهی خیال (حمید بابامحمودی)، نشر امرتات، ۱۴۰۱
▪نمونهی شعر:
(۱)
صخره هم که باشی
عاقبت
گریههای موجی شانهات را خیس میکند.
(۲)
در چشمهای تو جا ماند
و من پیچکی تاب خورده در خود
از درد بیبهاریم.
(۳)
بعد از علی
هیچ کس بیتابی ذوالفقار را
نفهمید.
(۴)
نیلوفری که
روی مرداب را پوشانده است
انتقام تمام گلهای لگد شده را میگیرد.
(۵)
من جنازهام را به تو قرض میدهم
و تو هم تفنگت را
حالا کشتنت راحتتر است.
(۶)
کودکی پابرهنه از این بیابان عبور کرد
که یک جهان
جای پای اوست.
(۷)
وقتی به خواب میروی
نشانی کوچههای خوابت را به من بده
شاید آنجا تو را پیدا کنم
عمریست به خواب و بیداریام گم شدهای.
(۸)
در چشمهای تو
جایی برای خواب کسی هست؟
من تجربه خواب دریایی ندارم.
(۹)
نیلوفری که روی مرداب را پوشانده است
انتقام
تمام گلهای لگد شده را میگیرد.
(۱۰)
این عجیب نیست
هر وقت سنگ تو را به سینه زدم
سرم به سنگ خورد.
(۱۱)
سپیداری که به باران میپیچد
عاشق باران نیست
میخواهد مسیر آسمان را پیدا کند.
(۱۲)
مردی که هنوز هم زیر تنهایی یک پل
خواب عبور تو را میبیند
نمیداند که سالها پیش این پل
فرو ریخته است.
(۱۳)
صبحی که زود طلوع میکند
خورشید عاشقی است
که بیخواب شده است.
(۱۴)
ای کبوتر
این چاه از کی مقدس شد؟
وقتی که یوسف درون او افتاد؟
یا علی درون آن نالید؟
(۱۵)
وقتی به خواب میروی
نشانی کوچههای خوابت را به من بده شاید آنجا تو را پیدا کنم
عمریست به خواب و بیداریم گم شدهای.
(۱۶)
پرنده پرید
اما شاخهها از شوق حضورش
هنوز بالا و پایین میشوند.
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی