زانا کوردستانی
زانا کوردستانی
خواندن ۳ دقیقه·۱ روز پیش

علی یاری شاعر اهوازی

استاد "علی یاری" زاده‌ی یکم فروردین ماه ۱۳۵۳ خورشیدی، شاعر، پژوهشگر و مدرس دانشگاه چمران اهواز، ساکن اهواز است.


او دکتری زبان و ادبیات فارسی دارد و مدرس دانشگاه شهید چمران اهواز است.

یاری در سال۱۳۸۳ برنده جایزه اول شعر جوان جنوب کشور در بخش غزل شد و بیش‌تر شعرها، یادداشت‌ها و مقالات ادبی خود را در نشریات ادبی و تخصصی به چاپ رسانده است.



◇ کتاب‌شناسی:

- دویدن در لانگ‌شات - نشر آهنگ - ۱۳۸۹

- خیس در سکانس صفر - نشر آهنگ

- از کتیبه ی جنوب (پژوهشی در شعر معاصر خوزستان)

- ریل‌ها پیش از ما رفته‌اند - نشر بوتیمار

- سینما آناهیتا - انتشارات مهر و دل

و...



◇ نمونه‌ی شعر:

(۱)

[مکاشفه]  

از مكاشفه اسباب بازی‌ها آمد

دست تكاند

و مه از روی صورتش فوران كرد

روانی روايت خصوصی‌اش

انگشت‌ها را شليك كرد

و مه از روی صورتش هم‌چنان

قسم خورد كه سنجاقكی داشته

در عين كوچكی

چه سنجاقكی كه نگو

اصلاً چه رنگين‌كمانی

چه دارم می‌گويم من خدا!

و عروسك چشم آبی‌اش

كه عاشق شد

از بس كه دوستش داشته

حواس همه را جمع كرد

و به جعبه اسباب‌بازی‌ها بخشيد

فوت كرد

ما بايد زير لب دعا می‌كرديم

خداوندا!

كودكی‌ها را به ما برگردان

به ما اسباب‌بازی ببخش

كودكی – بازی گوشی عطا كن

خداوندا!

ما را دوست داشته باش...


لمس واقعيت شديم

دست تكان داديم و

مه در ما همچنان.



(۲)

سربازها در مرز بودند

دلمان به همین خوش بود

صبح در خط مقدم بودیم

با گاو و گوسفندهایمان.

لشکر ۱۶ زرهی قزوین

شبانه

عقب‌نشینی کرده بود.



(۳)

دوست داشتم دوست باشم

کِیف داشته باشم...

جناب کارگردان!

من خودسوزی شدم به سادگی

تا شکل دیگر زیباشناختی مستند شود

مستند بودم...



(۴)

تو از من کنار آمده باشی

یا من از تو،

چه فرق می‌کند؟

تنهایی، تنهایی است.



(۵)

از گلوی خونی صبح

صدای خروسی بر نخواست

بیدار باشِ ما

در قبضه‌ی ضد هوایی‌ها بود.



(۶)

تئو آنجلوپولوس

همیشه کابوس

از المپ رهسپار دامنه‌هاست

پرده‌ها گشوده می‌شود یک‌به‌یک

کشیش آمین‌اش را که می‌گوید

در شمایلِ سفیدِ مریم مقدس

دل به دریا می‌زنم

دست در دستِ ناایمنِ آرِس.

از پیراهنی به پیراهن دیگر

از زندانی به زندانی

با چمدانی

که هیچ‌وقت گشوده نشد

تنها نیکوسِ ویولن‌زن می‌دانست

که من

هِفائِسْتوسِ پیر را دوست نمی‌داشتم

دلم در بند آرِس بود و

ای کاش نمی‌بود.

تقدیر بود پوزئیدون یا نفرین خدایان

که همیشه در برابر باد چراغ افروختیم

خانه بر آب ساختیم و

پنبه شد هرچه رشتیم

اکنون فِبوس و دیموس

هر یک بر کرانه‌ای از دریاهای تو

بر خاکِ نمناک آرمیده‌اند

نگاه می‌کنم به دریاهایت

رنگ عوض می‌کنند آب‌ها

از سبزِ سیر به سرخِ خون

خوناب بالا می‌آید از سینه‌ام

پایین‌ می‌ریزد از چشم‌هایم

و قریه را با خود می‌برد.

ای زئوس

از ما که گذشت

بگو از کرانه دریاهای دور

به خانه برگردد آرِس

بلکه جهان لختی بیاساید

پسرها برای جنگ به دنیا نیایند

بلکه مادران رخت نو کنند.

کاش مرزها را

بر جگر مادران نمی‌خراشیدند

کاش کاغذی می‌داشتم

برای دوقلوهایم‌ نامه‌ای بنویسم

کاش...

خوابم می‌آید

پرده‌ها یک‌به‌یک سیاه...



(۷)

زن‌ها

همیشه

سودایی در سر دارند

اى دريغا

دریغا زن‌ها.


در دهان بادها

این گیس کیست؟

سودابه، جریره یا فرنگیس؟


آیینه‌ی شرمگین؛

در گذار از آتش‌ها

تکه‌ای خورشید؛

روشن بر مدار کهکشان


فرود آ

ای کوکب شرمگین

فرود آ بر نام روشن خویش

و‌ ناخجسته در خطوط اسطرلاب‌ها.


ای روزبانان تیره‌بخت

لختی آرام‌تر

قامت لاله شکست.



(۸)

دست‌ام را که در دست می‌گیری

بهار به پیراهن‌ام بر می‌گردد

دریا

آغوش می‌گشاید

و رودخانه با سنگ ریزه و ماهی

حرکت از سر می‌گیرد.


دست‌ام را که در دست می‌گیری

به آهویی فکر کن

که پناه آورده به آغوش شیر.


در هیاهوی مرغان دریایی

پل سفید

قوسی تازه بر می‌دارد

دست‌ام را که در دست می‌گیری.




گردآوری و نگارش:

#زانا_کوردستانی



سرچشمه‌ها

www.aliyari1388.blogfa.com

www.farzam-h.blogfa.com

www.parsnya.blogfa.com

www.magiran.com

www.isna.ir

و...




#انجمن_ادبی_شعر_و_ادب_رها

#شبکه_خبری_رها_نیوز

#anjoman_sheroadab_raha

#News_network_RAHA




دوستشعرمدرس دانشگاه
مردی گمنام عاشق لیلا و رها...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید