زانا کوردستانی
زانا کوردستانی
خواندن ۴ دقیقه·۱ سال پیش

فتحی ساسی شاعر تونس

آقای "فتحی ساسی"، شاعر تونسی، زاده‌ی سال ۱۹۶۲ میلادی در نابئول تونس است.


وی تحصیلات ابتدایی و راهنمایی خود را به ترتیب در سال‌های ۱۹۷۴ و ۱۹۸۳ به پایان رساند؛ اما بدون آنکه به دانشگاه وارد شود مطالعات شخصی خود را در رشته اقتصاد پی گرفت و با اشتیاق فراوان توانست زبان‌های انگلیسی، فرانسه و آلمانی را در سطوح متفاوت فرا گیرد.

گرچه ساسی از دوران ابتدایی و از سال ۱۹۷۳ نخستین شعرهای خود را می نوشت، اما نوشتن شعرها، داستان‌ها و مقالات وی در زمینه شعر و شاعری به صورت حرفه‌ای در سال ۲۰۰۸ میلادی در خانه فرهنگ “سوسه” به رشته تحریر در آمد.

ساسی یکی از اعضای برجسته باشگاه ادبیات و فرهنگ و انجمن نویسندگان تونس و از گردانندگان جشنواره شعر کوتاه تونس است. آثار وی در بسیاری از روزنامه‌ها، مجلات تونس و دیگر کشورها چاپ شده است.

او از سال ۲۰۱۰ میلادی در مجلات ادبی، فرهنگی و هنری قلم می زند. اشعار وی به زبان های زنده دنیا از جمله اسپانیایی، مجاری، فارسی، فرانسوی، ایتالیایی و … ترجمه شده و برخی از آنها در مجموعه گلچین های ادبی برجسته به چاپ رسیده‌اند.



▪︎کتابشناسی:

- بذرهای عشق - سال ۲۰۱۰.

- رویا می‌بینم و بر تن پرندگان آخرین کلمات را می‌نگارم - سال ۲۰۱۳.

- آسمانی برای پرنده ای غریبه - سال ۲۰۱۶ - مصر.

- چهره‌ام را پشت در می‌آویختم.



▪︎نمونه‌ی شعر:

(۱) 

[زن وحشی]

…می گویم چرا با کولبار زمستان به جستجو قدم در قلمرو شعر نمی گذارم؟

از همین رو مادرم می گفت:

با نااهلان شیر ننوش!

به سوی شمال شب بران…

و چهره او را بنوش…

هیچ سایه ای تو را به حال خود رها نکرد، اما آنچه برایت رخ می دهد

بیگانگی تبعید ها ست که سوار بر آخرین ابر

هر یک در میخانه شب به کنجی پناه می گیرند.

به واقع…

تو تنها، زنی وحشی می‌خواهی…

استخوان های درختی که جامگان نو به تن می کند از برای عروسی ات که پیش روست.

و شعری که گیسوان آب را با نغمه ای عاشقانه نمناک می کند.

بدین سان ما چون آغوش از هم جدا شدیم…

پس، پسرم، باید زخم هایت را به عشق بخوانی

تا شگفتی را از لب های زن بچینی…

بیا و بگذار خورشید صورتش را در دستانت بشوید…

بگذار تا زغال داستان با اشتیاقت شعله زند

در آتش پناه گیر تا شعر را در سایه سار اجزا گرما بخشی.

به یقین آذرخش در فنجان قهوه زن به پناه خواهد آمد پنهانی

پس تو خواهی شد…

اعتبار گل های سرخ… و میخانه اشک ها…

آنگاه دوریاب ترین رشته های شعر:

و در شوری لب هایش آب تنی خواهد کرد…

غیاب را به آتش سپار…

تا گل سرخ با رایحه خونینش بالیدن گیرد.

و شعر بر سرانگشتانم جوانه زند.

غروب، استعاره را می بوید

و بیش از حد سرانگشتانش را می شمارد

گل میخ ها او را ندا می دهند…

و داستان چون خال کوبی بر شانه های کبوتران برجای می ماند.



(۲)

[رمز و راز]

تکه ابرها را با هم قسمت می‌کردیم

چون بادام و کهربا

و با رمز و راز هق‌هق گریه می‌کردیم.



(۳)

[شگفتی]

ابرهای پر شیطنت چون پرنده‌های

حیران در برابر آینه

جلوه در آب می‌کردند

و من خیره در دلدار خود در پس

غبارآلود خاطره‌ها

در محضر عشق

می‌خزد آرام، شیطان با عطر افسونگرش

با رایحه‌ای از شهوت…



(۴)

[بر قله هذیان]

تن آشوبگرت خاک و آب را در آغوش می‌فشرد

هنگامه‌ای به پا می کند آن‌گونه

که آتش پناه به آب می برد.



(۵)

[بوسه‌ای برای ماه]

شب ولگرد پنجه در ابرها انداخت

و ماه را برهنه کرد

خال پیدا بود به کنج لب ماه.



(۶)

[نَسيَ ظلَّهُ في الحَديقَةِ]

يجري…

يهرولُ…

لا ينظُرُ خلفَه.

مُبللّا بالمطر... و الماء يطاردهُ من كل جانبٍ.

يدخُلُ الحديقَةِ

يقف أمام البابِ.

ثمّ يجري ليَرى وجهَهُ أمامَالمرآةِ.

تذكّرَ كُلَّ الظّلالِ المرميَّةِ في الطريق،

لكنّه لا يَرى وجهَه.

هل نسيَ ظلَّهُ في الحديقةِ؟

بقى واجما، و لم تُسعِفهُ الذاكرةُ بعدُ…

***

سایه خویش را در باغچه فراموش کرده است

می‌دود…

سراسیمه می‌شتابد...

نگاهی به پشت سر نمی‌اندازد.

خیسِ باران... و آب از هر سوی، به او هجوم می‌برد.

به باغچه می‌آید.

روبروی در می‌ایستد.

سپس می‌دود تا صورت خویش را در آینه ببیند.

همه‌ی سایه‌های ریخته بر سر راه را به یاد آورد،

صورت خویش را نمی‌بیند

آیا سایه خویش را در باغچه فراموش کرده است؟

ساکت می‌ماند،

حافظه به یاری‌اش نمی‌شتابد…

[برگردان: سيدكاظم قريشی]



گردآوری و نگارش:

#زانا_کوردستانی



منابع

www.bargehonar.com

www.shattpress.com




فرهنگمطالعات شخصیفتحی ساسی شاعرسالشعر
مردی گمنام عاشق لیلا و رها...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید