زانا کوردستانی
زانا کوردستانی
خواندن ۵ دقیقه·۲ سال پیش

فرخ شهبازی شاعر هلیلانی

آقای "فرخ شهبازی" متخلص به "شهريار كُرد"، شاعر لک زبان از دیار کهن هلیلان ایلام و ایل داجیوند، و اکنون ساکن همدان می‌باشد.


اثر منتشر شده‌ی او "فصل سفر گم شده" می‌باشد، که در آن به زبان فارسی شعر سروده و در پایان کتاب اشعاری به زبان‌های لکی و کردی نیز بر آن افزوده است. این مجموعه شعر توسط انتشارات "برکت کوثر" همدان منتشر شده است.



▪نمونه‌ی شعر لکی:

(۱)

بۆرێ، بۆرێ هه­ساره، دڵم گيريايه بێ تۆ

يه­‌ێ جوور بكه ئشاره، دڵم گيريايه بێ تۆ  

سه­‌رد و خه­‌ميم، ئه­‌ێ دووس، ئه ئێ وڵاته دی نه­‌وس

باوڕ بكه گلاره، دڵم گيريايه بێ تۆ  

مه­‌ردم كوله­‌ن خوه­شاڵن، چۊ ئاسمان و باڵن

ئێ نام راسْ ئێ وهاره، دڵم گيريايه بێ تو  

ئێ وه­‌ختێكا تو چينه، وه چين سه­‌ختت قه­‌سه­‌م

كه­‌تم، ئێ نام په­‌ژاره، دڵم گيريايه بێ تو  

شناسين من و تو ئێڵێ بيه­وده­‌وارێ

وه گيان ئه­‌و ده­‌واره، دڵم گيريايه بێ تو  

ئێ گه­‌لا بڕيا منم، خوسه­‌و خه­‌مه مه­‌چنم

بۆرێ وه لام دواره،‌ دڵم گيريايه بێ تو  

قه­‌سه­‌م وه رووژ هجران، وه سه­‌د گوڵ ئێ وه­‌هاران

دورس پڕ وه­‌لگ و واره، دڵم گيريايه بێ تو  

ئه عاشق قه­‌ديمه، ئه‌ گيانه ئه نه­‌ديمه

بيه وه پاره­‌پاره، دڵم گيريايه بێ تو.



(۲)

[سوزه]

سوزه نازاری، سوزه خماری

نمیرو وختی، بکم شکاری

آهو ایلامی، آهو آرامی

بکم شکاری، و دام پیخامی

آهو ایوانی، ابرو کمانی

اِ دل حاجیه، بکم قربانی

هی هو، هو هو هو، هی رو، رو رو رو

خه‌نه‌ی آهوان، اِ ویر نمچو

آهو هو لیران، ملک سلیمان

چَم برو عزیز، کشیده و کمان

آهو سراوله، سفید و کاله

چیو چیو کموتری، هوکاره ماله

آهو مهرانی، آهو گلانی

شرجی هلاکه، کس نمزانی

آهو دره شهر، پری رو پیکر

نماینده دین، نشان فروهر

آهو دهلران، رام و خوش فرمان

احتیاج نیه، برنو یا پران

آهو چرداول، کمان کش دل

بو گلاو دمی، زعفران و هل

آهو شیروانی، سراو کلانی

و بال چمی، دل کی زندانی

آهو زنجیره، دل پی اسیره

لا رو لنجگی، دام و نخجیره.



(۳)

[دوس دل گیانی]

دلم بیچاره خراوه نیشن

له یه بیشترک مکرو ریشن

دایم مکرو کز و هی لاوه

غربت نیشن و جرگم کاواوه

کوچن رفیقل یه رنگ و بتات

شیرین و پرنیش چیو شاخ ناوات

رفیقل ارا ترک دلداری

رسم دلداری کی میو زاری

دنیا کی موشی رفیق بی رفیق

درد تنیایی صد زخم عمیق

کافرل هرگز ترک دل نکن

فکر شمشیر و هلاهل نکن

تا یه رفیقی بسازین اژ نو

عمر و جوانی ا دسه مچو

رفیق بی کلک عمری یه نفر

بی رفیق دنیا کی مچو و سر

دواره بکیم رسم دل تازه

جعدی دلداری تا ابد وازه

پریشان حالی حال دشمنه

دوس دل گیانی رسم یمنه

فدای ا دوسه یار مکی و سر

و تلیفانی دل مکی خور

دوس دل گیانی باوه و کس و کار

خرمانی گله پروردی وهار

فدای ا دوسه حاول پرست بو

ار بان مزارت بکی بانگ و رو

و بال بژانگی حالت بپرسی

انکیر و منکیر کلن بترسی

فدای ا دوسه دلگرانت بو

هم تیر هم سپر هم کمانت بو

دوسل دوسیاری رسم بهشته

دوسی دو روژه یه پانوشته.



(۴)

[ژن و گل]

گولل بورن بنیشن، نقشه وهار بکیشن

گل وهار و شاعر، رفیق و قوم و خویشن

بنگل ارا خمینین، دلسی ویرو زمینین

ارا ا نام وهاران، بی بالشت و سرینین

کپو ارا خوشالین، گیسل سفید چیو زالین

خوشیت ار چه که تی یه، تو خو بی شهر و مالین

ونوشه وخت وهاره، هامسا تو صد داواره

دتل بانه تماشا، تماشا ا وهاره

وجاخ وهار کورا بی، تاوسان چیو دوزخ رسی

بیچاره ا کسه که، دل و گل و ژن بنی

گل هر دو روژی خوشه، دورس خوش و دلکشه

دلبسه و هر گلی، ا دلخوشی بی بشه

ژن و گل هر چیو یه کن، چیو اعتبار و چه کن

ژن و گل تا همیشه، فکر فریب و چه کن.



▪نمونه‌ی شعر فارسی:

(۱)

[سوگند]

مرا ببر به آسمان به ساحل دو چشمتان

که از غروب بی‌کسی دلم گرفته از زمان

نیامده اگر دلم به وعده‌گاه خود بدان

نشسته گردی از سکوت به روی ساعت زمان

بجز من ای چراغ جان که خوانده چون پیمبران

ستاره‌ی نام تو در دفتر شعر آسمان

اگر کنار غربتم تکیه زنی چو آسمان

چنار پیر آرزو دوباره می‌شود جوان

قسم به تو به ارغوان به یک نگاه مهربان

ز ساحل دو چشم تو نداده کس به من نشان

پرنده پر نمی‌زند در این غروب بی‌کران

ترا به جان لحظه‌ها بمان کنار من، بمان.



(۲)

وقتی دلم می‌گیرد

تمام حس‌های اطرافم می‌گویند

تو در سمت من هستی

روبه‌روی دلتنگيم

همان سوئی

که اشک‌های من

به هدر نمی‌روند

همان زاویه‌ای که من

با او

آشنا هستم

چه کنم با این دلتنگی

مرا تا سر کوچه می‌آورد

تا یک آمدن تو

که پر از خیال و حقیقت است

چه بگويم...

این کوچه

اگر سرانجامش تو نباشی

با دلتنگی من

به هم می‌آید

آری آری

تنگ‌ترین زاویه‌ی عشق می‌شود...



(۳)

وقتی خبری از تو نیست

من

آواره‌ی خیال می‌شوم

درشهر خود

غریب‌ترین مسافر


در پی کسی می‌گردد

که، هیچ نام و نشانی

در این شهر ندارد

ببین چه غریبانه

نیامدن‌ات را

به سکونتی در انتظار

تبدیل کرده‌ام

خیالی نیست

من

رویای آمدن‌ات را

آباد می‌کنم!.



(۴)

چه خوب اندیشیدم

یاد تو را با خویش همسفر کردم

ورنه،

در جزیره بیم وحشتناک تنهایی می‌رود

موجی بی‌نمک

فَلسِ نقره فام تورا می‌خورد

چه بگویم!

آفرین به یاد تو!

تو را به وفا می‌بَرَد.



(۵)

زندگی ساعت‌ها گذشته


نگاه کن

سایه‌ها تا ترس و کابوس طولانی گشته

ببین آتش مهر را

سر برهنه

پاره پاره

بی‌فروغ و بیچاره


در غروب نشسته


آتش مهر

آفتاب کهنه.



(۶)

برگرد!

به فتوای شاعر

بیراهه راه است!



(۷)

این دل نبود به من دادی

آرام می‌گویم

دلتنگی بود.



(۸)

کوتاه‌تر از محبت تو

روزگار بود

که کوتاهی کرد


(۹)

حیف است

این همه زیبایی را

یک لکه بی‌وفایی بیالاید.



(۱۰)

آبی نیست

که در هاونگ بکوبیم

اما ما

تو را دوست داریم

ای میهنِ پر از خشکسالی!




گردآوری و نگارش:

#زانا_کوردستانی






منابع

https://t.me/farokhshahbazi

www.farokhshabazi.blogfa.com

www.hooleylan.blogfa.com

www.ilamasu.blogfa.com


دڵم گیریایهگیریایه بێزبان فارسیفصل سفردل
مردی گمنام عاشق لیلا و رها...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید