توی اپیزود نهم دفیله از ارتباط جرم و رسانه گفتیم و یه جایی هم از افشای نام متهمین حرف زدیم.
مثلاً سال ۹۵ پسر نوجوانی یه دختربچه ۶ سالهی افغانستانی رو بعد از تجاوز با اسید سوزوند و مدام عکسهای دختربچه، توی فضای شبکههای اجتماعی منتشر شد و همه با بغض و اندوه اخبار این اتفاق رو دنبال کردن!
اون زمان، بودن کسایی که اعتقادی به رعایت اصول دادرسی نداشتن و با انتشار تصویر متهم میگفتن، قاتل باید هر چه زودتر اعدام بشه. اما این جور وقتا، که کسی نمیخواد سر به تن متهم باشه، خیلیها یادشون میره که یکی از حقوق مهم متهم، جلوگیری از افشا شدن اسمشه.
حتی قاتل ستایش هم این حق رو داشت که اسمش منتشر نشه. اما، توی این دست پروندهها، افشای اسم متهم، کمترین اهمیت رو داره. چون اون موقع، جامعه اونقدر عصبی و ملتهبه که توجهی به این قضیه نمیکنه. و رسانهها هم شروع به اسمگذاریهای ژورنالیستی و برچسبزنی میکنن:
هیولا، حیوان، شیطان، وحشی، پستفطرت و انگل جز این برچسبهاست. یا لقب خفاش شب که به غلامرضا خوشرو داده شد و احتمالاً خیلیها ندونن که اسم واقعی خفاش شب چی بود یا به سعید حنایی که توی مشهد، زنها رو میکشت، گفتن: قاتل عنکبوتی!
جدا از آسیبی که پخش اسم و مشخصات متهم به خودش میزنه، بیشترین آسیب رو، خانواده و آشناهاش میبینند. واقعاً خانواده و اطرافیان متهمی که این طور همه رسانهها دارن دربارهاش حرف میزنن چقدر این شانس رو دارن که بعد از محاکمه و مجازات دوباره به شکل عادی زندگی کنند؟
چقدر این شانس رو دارن که انگشتنمای همه نباشن؟ چقدر این شانسرو دارن که راحت کار پیدا کنند و بدون طعنه و طرد شدن از طرف آدما، توی محیط جامعه رفت و آمد کنند؟