زهار
زهار
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

تلنگر با ارزش

-

راستش همه چیز از دیدن یه عکس نوشته شروع شد توی یه صفحه ی سفید رنگ با مشکی نوشته شده بود:

" چهار سال , در این چهار سال چه کرده بودم؟

هیچ چیز.

از غم بی حس شده بودم. "

اگه بگم تمام بدنم یخ کرد دروغ نگفتم. با خودم گفتم چیکار داری میکنی احمق؟ یه سال از چهار سال دانشجوییت گذشت و هیچی به هیچی.

یه کاری کن داری عمرتو به فنا میدی.از همون لحظه به بعد یک ثانیه هم ذهنم ازاد نشد حتی تو خوابم دنبال راه حلی واسه پول دراوردن بودم.

گفتم خب چیکار کنم..؟ این سه سال باقی مونده رو میرم طراحی لباس و خیاطی یاد میگیرم بعد سه سال غولی میشم توش. خوشحال بودم از چیزی که به ذهنم رسیده و داشتم ذوق میکردم که سمانه (دوستم) با حرفی که زد کاخ ارزوهامو تبدیل به خاکشیر کرد. گفت: تو واسه یاد گرفتن خیاطی نیاز به چرخ خیاطی داری به نظرت میتونی داشته باشی؟

خب اول اینو بگم که من دلم میخواد بعد سه سال علاوه بر مدرک دانشگاهیم یه مدرک دیگه هم داشته باشم یه کار یا یه هنری بلد باشم.

اما هر بار که اینو مطرح کردم با جمله ی : "دانشگاه تو تموم کن بعد برو سراغ یه چیز دیگه "ی خانواده روبه رو شدم.

فهمیدم که خب خودم باید یه فکری بکنم اینا واسه من کاری نمیکنن.

یه مقدار پولی ته حسابم دارم که نباید هیچوقت خرجش کنم.چرا؟ چون مامانم میگه ادم هیچوقت نمیزاره موجودی بانکیش به صفر برسه.خب ..منم که نمیخوام به صفر برسونمش. واسه اینکه به حرفش احترام بزارم میزارم یه چند تومنی ته حسابم بمونه :)))

اخه خب چاره ای نیس نمیتونم بزارم عمرم هدر بره.

ولی خب مساله ای که هست اینه که با اون مقدار نمیتونم چرخ خیاطی بخرم و دیگه اینکه اصلا خوابگاه اجازه نمیده که چرخ خیاطی ببرم تو اتاقم.

اینجا پرونده ی خیاطی به کل بسته شد.حالا دارم به چیزای دیگه ای فکر میکنم.مثلا :کلاس برنامه نویسی,کلاس شنا واسه غریق نجاتی, یاد گرفتن اپلیکیشن های حسابداری واسه اینکه سریع بتونم یه جا مشغول شم .

هنوز به یه چیز قطعی نرسیدم و امیدوارم تا 23 شهریور که میرم شهر دانشجوییم چیز خوبی به ذهنم برسه.



چهار سال باارزشزندگی دانشجویی
دو حرف اخر اسمم را که بهم بریزی فریاد میشوم (زهار در گیلکی به معنی فریاد)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید