زهار·۲ سال پیشسلامی به روش من پس از مدتهاامروز همهچیز بهتره. صبح به ماهیا غذا دادم و وایسادم نگاهشون کردم تا بیان بخورن. طبق معمول ماهی دم سیاه بیشتر خورد و کلی تو تنگ شیطونی کرد…
زهار·۴ سال پیشدست هایم حرف میزنندنوشتن همیشه سخت ترین و راحت ترین کاری بوده که میتوانستم انجام دهم.تا قصد نوشتن داشته باشم کلمات بر روی سطح میپاچند، اما با املای اشتباه؛ نو…
زهار·۴ سال پیشاین داستان ، دوستم آریناوقتی آرینا داشت از دوستای ایتالیایی و لهستانیش حرف میزد دروغ چرا ، دوست داشتم منم تو اون شرایط باشم.همیشه دلم میخواست دوستایی با ویژگی هایی…
زهار·۴ سال پیشچیز های به درد نخور و بده برنانگار از کودکی درونم نهادینه شده که چیزای خراب و نگهدارم و امیدوار باشم به درست شدنشون.مثل اون دوچرخه ای که همه جاش خراب بود.هر روز کولش می…
زهار·۵ سال پیشتلنگر با ارزش-راستش همه چیز از دیدن یه عکس نوشته شروع شد توی یه صفحه ی سفید رنگ با مشکی نوشته شده بود: " چهار سال , در این چهار سال چه کرده بودم؟هیچ چیز…