زهار
زهار
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

چیز های به درد نخور و بده برن

انگار از کودکی درونم نهادینه شده که چیزای خراب و نگهدارم و امیدوار باشم به درست شدنشون.

مثل اون دوچرخه ای که همه جاش خراب بود.هر روز کولش میکردم و از ۵۰ تا پله میبردمش پایین.

تا ایستاده پدال میزدم زینش میپرید هوا و میفتاد زمین.

همیشه ی خدا زنجیرش افتاده بود ، اصلا من ۵ دقیقه دوچرخه سواری میکردم ۵۰ دقیقه دوچرخه رو تعمیر میکردم.

آخرم یه روز از مدرسه اومدم و دیدم مامانم دادتش به نون خشکی ، از بس که به درد نخور بود.

ولی من روزها بخاطر نبودش گریه کردم.بخاطر نبودِ دوچرخه ی درب و داغونم.

یا مثل عینکی که همه جاش چسب کاری بود و تا خم میشدم میومد نوک دماغم.

اخرم بخاطر بالا رفتن شماره ی چشمم مجبور شدم برم عینک جدید بگیرم.

تا بعدها که درگیر یه رابطه ی مریض شدم و هر روز هر روز دعوا ، ولی نمیتونستم تمومش کنم.

دیروز دکتر ریشه (دندون) کلی دعوام کرد که چرا وقتی فهمیدم دندونم چرک کرده نرفتم بکشمش که حالا چرک تموم گوش و گلومو درگیر نکنه.

دندون پزشکم گفته بود که دندونم به درد درست کردن نمیخوره و باید کشیده شه ، ولی من حاضر بودم اون دندون شکسته ی داغون و دردناک و نگهدارم .

تا دیروز که با تهدید مجبور شدم بکشمش و حالا تا چند روز باید برم پنی سیلین بزنم. زیبا نیست؟

میدونید ..بعضی چیزا حتما باید گندش دربیاد تا آدم بیخیال بشه.


دو حرف اخر اسمم را که بهم بریزی فریاد میشوم (زهار در گیلکی به معنی فریاد)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید