این عید هم هر جوری که بود، با همه خوبیها و بدیهایش گذشت. نیمی از آن را بیمار بودم و نیمی از عزیزانم هم بیمار شدند. سیل هم که سال ما را به شکل عجیبی تحت تاثیر خودش قرار داد.
اکنون که اینجا مینویسم از سردرد شدیدی شکایت دارم و هنوز سلامتی به شکل کامل به من بازنگشته است. در عید چند کتاب خوب خواندم و چند پادکست خوب گوش دادم که اگر این تولیدات فرهنگی هم نبودند که عید به کل برایم هیچ لطفی نداشت.
سهشنبهها با موری را در پادکست کتابخوان گوش دادم و به دوستان توصیه میکنم که در وقتهای بیکاری و داخل ماشین از این پادکستها بهره ببرند و دو کتاب از آلن دوباتن با نامهای جستارهایی در باب عشق و درباره خوب بودن را خواندم و در حال حاضر مشغول خواندن تنهایی پرهیاهو هستم.
خیلی اتفاقی به این کتاب که بارها اسمش را شنیده بودم، رسیدم. داشتم به تنهاییهای پرهیاهوی زندگیهای امروزی با وجود رسانهها و شبکههای اجتماعی فکر میکردم که با خودم گفتم بد نیست ببینم که این کتاب درباره چیست و فهمیدم که کتاب تنهایی پرهیاهو، درباره کتاب و عشق به آن است؛ درباره مردی که کارش پرس کردن کتابهاست و از دیروز شروع به خواندن آن کردهام. کتاب جالبی است هرچند که هنوز قدرت تمرکزم به خاطر عفونت سینوسی به من بازنگشته است.
هنوز دوستان زیادی در ویرگول پیدا نکردهام اما امیدوارم امسال بتوانم بیشتر بنویسم و با دوستان وبلاگ نویس بیشتر آشنا شوم و تنهاییهای پرهیاهوی را اینجا به اشتراک بگذارم.
برایتان روزهای بهاری عاری از مشکلات و دلی خوش و بدنی سالم را آرزو دارم.