
بقیهی آدمهای دنیا مگر چه طور پول در میآورند؟
این سوالی است که همیشه آخر هر فصل از خودم میپرسم.
آخر پاییز است و به عنوان گرافیستی که رسالت اول آن صفحهآرایی است با فصلنامه ها و سردبیرهای تازه کار بر سر و کلهی هم میزنیم و از همه مهمتر در آستانه فروپاشی روانی هستم.
کم کم به فکر این میافتم که یک دستورالعمل برای سردبیرها ارسال کنم تا کمتر به جانشان غر بزنم.
تقصیر خودشان است! زبانم مو در آورد از بس که گفتم آن نیمفاصله خانه خراب را درست رعایت کنید و نیمفاصله کاذب را در سیستم تنظیم کنید. در کنار طراحی به شغل شریف ویراستاری هم ادامه میدهم. جزئیات مهم است، حتی اگر به اندازه یک ویرگول باشد!
از چند ماه قبل برای صفحه آرایی نوبت رزرو میکنند و در پایان هم همهشان کارهایشان را با هم میفرستند! خب چرااااا
این شباهت رفتاری از دید مردم شناسی قابل مطالعه و بررسی است.
یک دستم به صفحه آرایی و ویراستاری است و یک دست دیگر مشغول ادیت n ام قالب پست فلان شرکت صنعتی است، چرا؟ چون آقای مدیر عامل یک دفعه تکست کار را کلا تغییر میدهد و باید از نو ادیت بزنم.
به مسئول سفارشات شرکت پیام میدهم که: "این یارو واقعا روانیم کرده" او تاکید میکند که تنها نیستم و او هم در آستانه فروپاشی روانی است! از چند ماه قبل به او توصیه کردهام که برود سراغ یک شغل دیگر و الا با این اوضاع خیلی زود پیر میشود!
هر چقدر اصرار میکنم که این زمینه و فونت با هم همخوانی ندارد به خرج آقای مدیر نمیرود و روی سفارش خودش پافشاری میکند. با لب و لوچه آویزان ادیت نهایی را زده و از کار خروجی میگیرم.
در نهایت به مسئول بخت برگشته اخطار میدهم که از پست های بعد تغییرات دقیقه نودی و یهویی را قبول نمیکنم و حتما از سفارش خود مطمئن شوند. یادم باشد دفعه بعدی حتما این موارد را فاکتور کنم.
از مزایای شغل ما همین بس که مجبور نیستیم به صورت حضوری با آدم ها سر و کله بزنیم و از معایبش هم راستش در این خصوص الان چیزی به ذهنم نمیرسد!
گاهی دلم میخواهد زمان متوقف شود یا مثل سکانس های دعوای لیلی و مارشال توی سریال آشنایی با مادر( himym) یک نفر پاز کند ولی متاسفانه ممکن نیست!

گردن محترم هم این وسط بازی درآورده و کم کم ارور ۴۰۴ میدهد، هر گونه گرفتگی مفاصل و عضلات برابر با یک هفته استراحت مطلق و عقب ماندن کارها است.
چشمهایم را میبندم؛ به جزیرهی دوری فکر میکنم که تور صیادها پر از صدف و مرجان و پری دریایی است!
چشمهایم را باز میکنم، خبری از تور صیادان و پری دریایی نیست؛ تنها گسترهی آبی اتاقم قالی فیروزهای و گلهای سرخ قالی است. سراغ حروف چینی مقاله《احیای عدالت معاوضی》دکتر فلانی رفته و از خیال و وهم بیرون میآیم.
دنیای رنگ و شکلها را دوست دارم و از شغلم راضیام. جزو آن ۲۰_۲۵ درصد جمعیت جهان هستم که واقعا از شغل خود رضایت دارند! طبق تحقیقات رسمی حدود ۴۰ درصد از کارکنان مشاغل در جهان و طبق یک پژوهش غیر رسمی بیش از ۸۰ درصد کارکنان مشاغل در ایران از شغل خود رضایت ندارند و این آمار فاجعه است...
پ.ن: ببخشید این روزها کمی غر غرو شده ام
پ.ن۲: نوشتن بعضی از حوادث از بار روانی آنها کم میکند