
بعضی شب ها قبل از خواب به من الهام میشود که امشب باید فال حافظ بگیری وگرنه سه نوبت دیگر، حالا سه روز یا سه ماه یا سه سال دیگر بدبخت میشوی! و این فرایند حتما هم شبها باید انجام شود، روز نمیشود از حیث اعتبار خارج است!
به صفحه اپلیکیشن موبایلی فال حافظ وارد میشوم. یک حمد و سه قل هوالله نثار روح خواجه شیراز کرده به مانیتور گوشی فوت میکنم (این فوت، قلق فال است و کار را در می آورد). با ندای ای حافظ شیرازی نیت کرده و آیکون فال را لمس میکنم.
رابطهام با خواجه شیراز همانند رابطه دو دوست قدیمی است. حتی گاهی حکم رواندرمانگر و مراجع را دارد. از جیک و پوک زندگی من خبر دارد! حتی یکبار که بسیار فقیر و بیپول شده بودم در جواب فال توصیه کرده بود: 《درست است که بسیار تهیدست و نیازمند شدهاید اما مشکلات مالی شما به زودی به پایان میرسد!》 یا یکبار که از سر مسخره بازی فال میگرفتم در جواب فال به من توپید که تمسخر و استهزای دیگران کار درستی نیست!
حافظ زیر و بم زندگیام را بلد است و رفاقت دیرینهای با من دارد هرچند که در ادبیات طرفدار تیفوسی سعدی هستم. (البته سعدی شاید خیلی با من حال نکرده باشد و بگوید برو با حافظ خوش باش و فاتحه هایت را هم برای او بفرست!)
خلاصه که با حافظ خیلی صمیمی هستم، مثل دو تا رفیق میمانیم. او هم کم از من حمایت نمیکند و همیشه من را در راه تلاش هایم تشویق میکند.
غزل حافظ حکمت عجیبی دارد، یک نوع تکثر و پراکندگی خاصی که فقط مختص شعر اوست و جای دیگری یافت نمیشود.
رفیق عزیز ما اهل تسامح و مدارا است و هیچ وقت آدم را ناامید نمیکند. امشب هم چند واحد ادبیات، روانشناسی، مردم داری و اخلاق با استاد پاس میکنم. از بین همه بیتها این بیت بدجور به دلم نشسته است:
در اين بازار اگر سوديست با درويش خرسند است
خدايا منعمم گردان به درويشي و خرسندي
پن: ساعت ۲ بامداد ششم آبان است و واقعا دیر وقت است!
پ.ن۲: من آدم خرافاتی نیستم، تصمیمات مهم زندگیام را هم به این جور مسائل گره نمیزنم اما شنیدن شعر خوب همیشه حال آدم را بهتر میکند.