اول سلام!
پیدا کردم پستامو:)
اومم خب من اینجا رو به واسطه دوست عزیز و محبوبم im_famet پیدا کردم و تصمیم گرفتم کمی بنویسم و حرف بزنم.
من یه دختر کیوت و گوگولی نیستم برعکس یه دختر لجباز و سرتقم که تا چند سال پیش با پسرا توی کوچه ها پی بازی و شادی بودن??
اما با گذشت چند ماه و حرفای مردم شدم یه دختر سرد و مغرور که دلش نمیخواست هیچکس رو ببینه و فقط خودش رو توی مجازی محدود میکرد.
چون اونجا همه حرفاشو میتونست بگه بدون دیدن قیافه های ترحم انگیز!
نه دست ظریف دارم نه پوست سفید و نه چشم رنگی
به جاش یه قد بلند و موی بور و چشم مشکی با رنگ گندمی دارم!
شونزده سالمه و اسمم زینبه و اهل خرم آباد
نویسنده ام و بیشتر از سنم میفهمم??
اکثرا کهبا مردم حرف میزنم بهم میگن تو روان پزشک خوبی میشی
اما من معتقدم که آدمای آدمای قوی زخم خورده، ادمای زخم خورده تجربه دارن و آدمای تجربه دار درک میکنن!
برای همین میدونم چه موقعی حق رو بدم بهشون و چه موقعی ندم!
توی زندگیم با همه مهربون بودم و از دونه دونه ادما به جز بابام و مامانم و خواهرم ضربه خوردم!
شاید توی خوندن رمان ها رکورد زده باشم و یه اوتاکو هستم!
شخصیت جالبی ندارم ولی اعتماد به نفسم بالاعه و همچنین یکمی بگی نگی حسودم??
بین همه دوستام فقط دوتا برام موندگار شدن یکی همین فامت و یکی دوست فابم و البته حساب این دوتا از هم جداعه
رشتم تجربیه و به گفته بقیه انگار یکم خرخونم!
و دیگه فک نکنم چیزی مونده باشه که نگفتم اها یبارم متاسفانه خیانت دیدم?? که مهم نیس??
اگر بودم جریانشو یروز براتون معرفی میکنم