ولی هیچ وقت این کار رو نمیکنی. فقط حرف میزنی! چرا همه ش حرف میزنی وقتی جرئتش رو نداری؟ دیوانه ام کردی با این همه ادعا! یا خودکشی کن یا خفه شو!
جز از کل _استیو تولتز
_ایده_
چسبیده بودم به هندزفری و ولاگ و فیلم ها. منابع بی پایان مسرت و الهام. صبح موزیک های ناب، عصر تماشای زندگیِ مجازی هایِ سالم و شاد، شب غرقِ سیاه نمایی کارگردان از ساده ترین داستان ها . بعضی روزها پرسه میزدم بین ایده ها. همه مهیج و به ذوق آورنده اما بعضا ناممکن. ناممکن نه از آن جهت که دورند، نه از آن حیث که سخت و دشوارند. صرفا از آن جهت که نیازمند فعل ند . نیازمند کار، تلاش و استمرار. همان جز گمشده رسیدن از تصورات به واقعیات. روز هایی بود که فکر اول شدن به جانم می افتاد و شب هایی نوشتن داستانی تاثیر گذار. لحظه هایی خلقِ مخلوقی نامعلوم را می خواستم و دائما داشتن گروهی برای تولید معنا. اما تمام این افکار در حد ایده باقی ماند. چون صاحب فکر از عمل دور ماند، فقط فکر کرد و فکر کرد و از حرکت ایستاد...
وقتی هنوز در آغازِ مسیرِ استقلال و کسب مال و جایگاهی، سبکِ زندگیِ های احتمالی در آینده، میان روزمرگی ها ظاهر می شوند و گه گاه از دور برایت دست تکان می دهند. آنها خواهان نزدیکی و صمیمت ند. خواستار یکی شدن، به هم پیوستن و با هم ماندن. آنها می خواهند از دنیای وهم آلود ذهن بیرون آیند و به واقعیت دست پیدا کنند. ایده ها با هم می جنگند تا از هر طریق ِممکن جوهر زندگی را بربایند. میدانی چرا؟ جواب ساده است. زیرا کمال ایده ها در این راهست؛ در بالفعل شدن. در تکرار و تداوم داشتن. غایت آنها در تجسم یافتن ست.
برخلاف انسان ها، ایده ها هیچ وقت نمی میرند. از بین نمی روند. بزرگ و کوچک می شوند، شاید عمق و ابعاد و تغییر پذیرند، اما تا ابد استوار می مانند. در اصل از وجود و رویداد های پیرامون انسان ریشه می گیرند و شاخ و برگ می دهند اما بعد از هریک از ما نیز جاودان می مانند. از انسانی به انسانی دیگر کوچ می کنند و در انتظار واقعی شدن درخواست وصال می کنند. بعضی از آنها نرم و خوش روی و مهربانند، تا سالها منتظر می مانند و از آینده ای که برایت می سازنند می گویند، وعده رضایت، خوشبختی و سادگی را می دهند و در ازای قناعت و شادی تنها خواهانِ با تو بودن اند. اما بعضی دیگر از آنها سخت، جذاب و بسیار سردند. کم صبر و بی طاقتند . منتظر نمی مانند. فقط یک جواب می خواهند.
:«یا بمان یا می روم . آری یا نه!»
تصمیم با تو است. اگر ماندی وفادار می مانند و اگر نخواهی تا همیشه می روند.
_عمل_
در فکر و خیال ایده ها بودم که چشمم افتاد گوشه اتاق. کتابِ سبزابیِ قطور، هفته ها کنج میز خاک می خورد و در انتظار توجه بود. تابستان ۱۴۰۰، از سرِ بیکاری ۱۰۰ صفحه اول را خوانده بودم و بعد مثل باقی کارها نیمه رها کردم. اما این بار ماجرا فرق داشت. این بار باز هم از فرط بیکاری و بی حوصلگی سراغش رفتم اما تصمیم گرفتم ( واقعا قول شرف دادم!) تمامش را بخوانم. روزی ۲۰ دقیقه یا ۱۰ صفحه. فرق نمیکرد. بالاخره هر طور بود آن ۶۵۹ صفحه را تمام میکردم. نمی دانم چطور شد اما آن شب بخشی از اعتماد به نفسم را به تمام کردن آن کتاب وابسته کردم. فقط می خواستم کاری را مستمر انجام دهم. شاید می خواستم به سادگی خواندن یک کتاب خودم را به خودم اثبات کنم .شاید هم دنبال تلنگری دوباره در کتاب ها بودم!
داستان کتاب از دو برادر است ساکن استرالیا. دو برادر با مادری یکسان و پدرانی متفاوت. برادر بزرگ تر (مارتین دین) عشق کتاب است و فکر و تحول و اندیشه. انسانی که ذاتا فیلسوف است و زندگی اش حول معنا و مفهوم می چرخد. مدام به مرگ، زندگی و بشر می اندیشد و برای خود صاحب تفکری مستقل است. با وجود تمام این ویژگی ها، فقدان عناصری مثل «اراده و عمل» او را از دست یافتن به آنچه لایق است باز می دارد. او با تمام توانمندی هایش به انزوا و عزلت پناه می برد و تا مدت ها تنها و بدور از اجتماع با ایده هایش ( و بعد ها با پسرش ) زندگی می کند.
*بخش هایی از کتاب:
[پدر فیلسوفم نمی توانست کاری به سادگی کوتاه کردم مو را هم بدون فکر به معنایش انجام دهد.]
[وقتی از دنیا کنار میکشی دنیا هم از تو کنار می کشد]
برادر کوچک تر (تری دین) برخلاف مارتین سرشار از رقابت و حس زندگی است. قدرت فیزیکی بالایی دارد و از همان کودکی در ورزش و فعالیت های بدنی مستعد است . در طول چند رویداد کوتاه اما اثر گذار سرنوشتش به دنیای تبهکاری می رسد و همین شجاعت و یاغیگری او را تبدیل به یکی از بزرگ ترین شخصیت های استرالیا می کند.
*بخش هایی از کتاب:
[زود معلوم شد تری یک بازیکن مادر زاد است. ستاره میدان. تماشا تکل زدن و پاس دادن و جا خالی دادن و مانورش بین لژیونر و ورزشکاران لاغر اندام سر آدم را گیج می برد.]
[هر روز عصر به تری راه و رسم دعوا یادمی دانند. یک سیستم فلسفی بر اساس خشونت و نبرد درست کرده بودند و بدن انسان را نه به عنوان یک اسلحه بلکه به عنوان یک زرادخانه کامل وصف می کردند.]
_از ایده تا عمل_
اگر بخواهم صادق باشم باید بگویم سه دلیل باعث شد کتاب را تمام کنم:
۱. بیکاری زیاااد
۲. دادن قول شرف برای اتمام کتاب
۳. جذابیت شخصیتی مارتین و مهم بودن سرنوشت او برایم
خواندن داستان زندگی مارتین به عنوان انسانی که بیشتر از انجام دادن فکر می کند و در دنیای ایده ها و رویاها پرسه می زند مرا مجذوب خود کرد. او بیش از هر کس به مشکلات جامعه خود ،امور فلسفی و چرایی ها می پردازد و این در حالی است که از خود، سلامت جسمانی و روابط دوستانه و خانوادگی غافل است. مارتین کسی است که فقط فکر می کند و ایراد می گیرد اما وقتی پای عمل می رسد از کودکی عاجز تر است. صبح تا شب درگیر معنا زندگی است و از زندگی کردن دور مانده است. مفهوم مرگ (موضوع محوری کتاب) او را به یاس کشانده و از مرگ و زندگی هر دو گریزان است. مارتین مصداق بارز یک عالم بی عمل است. او یک زنبور ِبی عسلِ تنها و سرگردان است. مارتین جز از کل خودِخودِ این روز های من است. فقط حرف می زند و از عملگرایی دور مانده است.
*بخش هایی از کتاب:
[ماه ها وقتم را حرام فکر کردن به مرگ کردم تا اینکه کم کم حس کردم مرگ عمو بزرگی است که از وجودش بی خبر بوده ام]
[وقتی ته دلم حس میکنم دنیا معنایی داره، میدونم که این معنا در حقیقت مرگه ولی چون دوست ندارم مرگ رو توی روز روشن ببینم ذهنم توطئه میکنه و میگه «گوش نکن، نگران نباش تو موجود ویژه ای هستی تو معنا داری، دنیا معنا داره، حسش نمیکنی؟»]
[می گفتند امکان ندارد یک نفر هم خود بزرگ بین باشد و هم تنبل. فقط می توانم بگویم هیچ اطلاعی از روان انسان نداشتند.]
در پایان پیشنهاد میکنم اگر شما هم شامل شروط ذکر شده می شوید ( بیکاری و دادن قول شرف برای تمام کردن ) کتاب را شروع کنید و از داستان این دو برادر و جریان زندگیشان لذت ببرید. شاید ته قصه چیز زیادی دستگیرتان نشود و در ۶۵۹ امین صفحه با خود بگویید «خو که چی؟! الان اینا به چه درد من میخوره؟» اما در بدبینانه ترین حالت شما در عمرتان حداقل یک کار را به پایان رسانده اید و از این بابت میتوانید به خودتان افتخار کنید.به علاوه، شما یک کتاب ۶۰۰ صفحه ای خوانده اید که تا عمر نوح می توانید تک جمله هایش را برای هر بنی بشری بازگو کنید و در جمع های دوستانه (؟!) رخ ِ انسان های فرهیخته و فاضل را بگیرید. اگر هم حوصله خواندن کتاب را ندارید و بالذات انسانی عملگرا و فعال هستید اول یک دقیقه برای خودتان کف بزنید و بعد از کتاب «جز از کل» به عنوان پایه گوشی و دکوری کتابخانه بهره ببرید. شاید این طور بتوانیم عملگرایی را بهتر فهم کنیم.