آریا زینل
آریا زینل
خواندن ۵ دقیقه·۴ سال پیش

خود را لایق موفقیت ندانستن...!

"حس میکنم خدا از طریق کوکائین داره به ما میگه که داریم زیادی از حد پول در می آریم"

-رابین ویلیامز

رابین ویلیامز ، بازیگر دوست داشتنی هالیوود که چندی پیش سالگرد فوتش بود ، در دوران اوج موفقیت کاری اش دچار اعتیاد به کوکائین و الکل شده بود . مسئله وقتی برای رابین ویلیامز همیشه شوخ و خندان جدی شد که یک روز از خواب بیدار شد آن هم در حالی که شب قبلش با جان بلوچی ( ستاره برنامه تلویزیونی SNL ) در حال خوشگذرانی و مصرف کوکائین گذرانده بود و متوجه شد جان بلوچی شب پیش با اوردوز هروئین و کوکائین درگذشته بود .

جان بلوچی ( سمت راست ) ؛ رابین ویلیامز ( سمت چپ)
جان بلوچی ( سمت راست ) ؛ رابین ویلیامز ( سمت چپ)


مسئله ای که امروز میخواهم با شما راجع بهش صحبت کنم همین است . این که افراد دقیقا زمانی حالشان بد می شود که آرزویی ریشه دار و پایدار برآورده می شود . در این حالت فرد جوری میشود انگار قادر نیست خوشحالی خویش را تحمل کند ؛ زیرا شک نمیتواند بکند که میان موفقیتش و بد حال شدنش رابطه ای مشخص وجود داشته باشد .

فروید در کتاب " برخورد با بعضی تیپ های شخصیتی در روان کاوی" راجب این مسئله این گونه گفته است :

"یک بار مجال آن یافتم که با اسرار سرگذشت زنی آشنا شوم که مایلم آن را نمونه بارز از این قسم رویدادهای تراژدیک توصیف کنم . او زنی با اصل و نسب و با کمالات بود ، اما در جوانی قادر نبود شور زندگی اش را مهار کند ؛ او از خانه گریخته بود و به دنبال ماجراجویی آواره و سرگذشته شده بود تا آن که با هنرمندی آشنا شده بود که میتوانست قدر جاذبه های زنانه او را بداند ، اما در ضمن قادر بود به رغم وضع حالی که دخترش دچارش شده بود ، صفات و خصال نیکوتر او را نیز به فراست دریابد. هنرمند از دختر جوان میخواهد که با او زندگی کند و دختر ثابت می کند که مونسی همراه و وفادار برای اوست ، چنان که به نظر می رسید دختر برای نیل به سعادت کامل به چیزی جز توان بخشی یا بازپروری اجتماعی نیاز ندارد . پس از سال ها زندگی مشترک ، هنرمند موفق می شود خانواده خود را با آن زن آشتی دهد و پس از آن آماده می شود تا او را همسر قانونی خویش سازد . درست در همین مقطع دختر به هم می ریزد و در هم می شکند . او دیگر به امور خانه ای که چیزی نمانده کدبانوی قانونی آن شود رسیدگی نمی کند و خیال می کند بستگان مرد قصد دارند آزارش دهند و با کشاندن او به درون خانواده ، معشوقش را به واسطه غیرت و حسادت ابلهانه زن جوان ، از هرگونه حشرونشر اجتماعی محروم سازند ، سد راه فعالیت هنری اش شوند و به سرعت او را اسیر مرض لاعلاج ذهنی گردانند."

ما انسان ها انتظار نداریم تقدیر چنین لطفی در حق ما بکند و جمله " آن قدر عالی که نمیتواند حقیقت داشته باشد" باعث ایجاد بدبینی در ذهن ما شده است . کاممان از تلخی موفقیت زهر میشود و با خود میگوییم " من مستحق چنین سعادتی نیستم ، من لایقش نیستم ... "

زیگموند فروید
زیگموند فروید


فروید راجب این مسئله در " اختلال حافظه در آکروپولیس ، 1936" میگوید :

"... یک جای کار می لنگید ، چیزی که از زمان های دور قدغن شده بود ، چیزی که لابد با انتقاد کودک از پدرش رابطه داشت ، با کم بها دادنی که جای زیاده بها دادن اوان کودکی را می گیرد . چنان می نمود که گویی موفقیت به حکم ماهیتش باید موفقیت های پدر را پشت سر بگذارد و گویی پیشی گرفتن از پدر همچنان ممنوع و قدغن بود. نوعی احساس وظیفه فرزندی یعنی واجب بودن احترام به والدین بود."

فروید اینگونه فکر میکرد وقتی ما از والدین خود پیشی میگیریم یا فکر میکنیم پیشی گرفته ایم ، حالا پیشی گرفتن در هر زمینه ای که خودمان آن را با ارزش میدانیم ، در ناخودآگاه احساس گناه درد آوری میکنیم . انگار مایه رنجش و سرافکندگی آنها شدیم .

حالا ممکنه مقیاس این موفقیتمان کوچک تر باشد. مثلا دوست شدن با کسی که مدتی هست به اصطلاح عامیانه مدرن "روی آنها کراش داریم" یا مرخصی گرفتن از کار خسته کنندمان و هر چیزی که ما آن را به عنوان موفقیت میدانیم . این موفقیت ها ممکن است باعث شادی و آرامش ما شود ، اما در تراز ناخودگاه ممکن است در معرض خطر باشیم .

بنابراین باید حواس خودمان و اطرافیانمان جمع باشد . و برای مثال وقتی دوستمان با پاداش حقوقی ای که گرفته میخواهد ماریجوانا امتحان کند ، بهترین گزینه میتواند این باشد که پیشنهاد دیگری به او بدیم.

فرویددرس زندگیرابین ویلیامز
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید