ویرگول
ورودثبت نام
آریا زینل
آریا زینل
خواندن ۴ دقیقه·۳ سال پیش

تو [ ن‍ ] میتوانی !

سالهاست که کتاب فروشی‌ها پر شده است از کتاب‌های موفقیت. این کتاب‌ها جزو پرفروش‌ترین کتاب‌های ایران و دنیا هستند. حال با توجه به قانون عرضه و تقاضا، از شما می‌پرسم : پرفروش‌ترین بودن کتاب‌های موفقیت چه معنایی دارد؟ جدا از بحث سیاسی و اقتصادی‌ای که در این شرایط ترجیح میدهم ‌عقایدم را بیان نکنم (!)، مسئله‌ای ما را فرا گرفته بازنده بودن است. در کشوری که سرانه کتابخوانی‌اش شانزده دقیقه و سی و دو ثانیه است، در جامعه‌ای که عام مردم کتاب خواندن را مگر بالاجبار ضروری نمی‌دانند، چرا این کتاب‌ها خوانده می‌شود؟


پرفروشترین کتاب‌های بازار
پرفروشترین کتاب‌های بازار



همه‌ی ما تا حدودی درباره دغدغه‌های پشت کنکوری‌ها می‌دانیم. چه خودمان باشیم، چه بستگانمان یا دوستانمان. حتی اگر فرد اجتماع‌گریز و تنهایی باشیم، تابلوهای آموزشگاه‌های کنکوری‌ای که فضای شهری‌مان را آلوده کرده‌اند را می‌توانیم ببینیم. چیزی که خیلی کم به آن توجه می‌کنیم، فشاری روزافزونی است که بر این افراد توسط خانواده وارد می‌شود.

به عقیده شخصی من ( که مسلما ممکن است درست نباشد) خانواده‌ها آرزوهای خاک کرده‌ی خودشان را بر فرزندانشان تحمیل می‌کنند. چون زندگی، بازی‌ای است که ری‌استارت ندارد و برای افراد نزدیک‌ترین چیز به ری‌استارت، فرزند است. نمی‌شود بر آنها خرده گرفت. انسان ماهیتا از مرگ می‌ترسد و ترس از جاودانه نبودن دارد. از همین بابت می‌خواهند از خود چیزی باقی بگذارند که حتی پس از مرگشان هم وجود داشته باشد. هر چه این میراث غنی‌تر، بهتر.

بگذریم...

نگاهی می‌اندازیم به گزارشی از پایگاه خبری تحلیلی انتخاب :

یک مشاور تحصیلی می‌گوید : ۴۴ درصد خانواده‌ها پس از عدم قبولی فرزندشان در کنکور دچار ناراحتی و فشار روحی شدید می‌شوند.


به گزارش «تابناک»، آمار منتشرشده در این زمینه نشان می‌دهد که ۲.۴ درصد از شرکت‌کنندگان در کنکور در صورت عدم قبولی دست به خودکشی می‌زنند یعنی از جمعیت داوطلبان کنکور امسال بیش از ۲۴ هزار نفر در معرض خودکشی قرار دارند.


این یعنی ۲۴ هزار نفر توسط رویاهای دست‌ساز بشر کشته شده‌اند. واقعا تاسف‌آور است. مخصوصا اگر به جای اینکه آنها را عدد و آمار ببینید، به عنوان یک انسان به آنها نگاه کنید. انسانی با جسم، روح و روان. متاسفانه در جهانی که همه‌چیز را تبدیل به کالا کرده، جهانی که اطلاعات پردازش‌شده از ساعات سپری‌شده ما در فضای مجازی به عنوان کالا بین شرکت‌های مولتی میلیاردی تبادل می‌شود، ما کمتر زمان برای تامل درباره انسان بودنمان خواهیم داشت.


دکتر مجید حسینی، نویسنده و روزنامه‌نگار که به منتقد مافیای کنکور معروف است در همایشی موفقیت که او را دعوت کرده بودند، در نقد همان همایش گفت :

برنده در لحظه‌ای که مردم صدایی ندارند، صاحب ثروت است.آن هم صاحب ثروتی که از طریق یک پروژه صاحب ثروت شده. چه پروژه‌ای؟ هاروی به عنوان یکی از بزرگترین جامعه‌شناسان زنده دنیا میگوید : من پنجاه سال در مورد نئولیبرالیسم کار کردم. نئولیبرالیسم چیز پیچیده‌ای نیست. نئولیبرالیسم تئوری نیست. نئولیبراسیم یعنی "A class consolidation". یعنی یک طبقه را کانسالید کردن. محکمش کن. کاری کن که آن طبقه در هیچ حالتی نبازد. هیچ امکانی از باخت نداشته باشد. هر قانونی تصویب می‌شود به نفع او بشود. هر میدانی، میدان بازی و رقابت می‌شود، رقابت به نفع او تمام بشود. هر جا مشتری است او ببرد. هر جا کارفرما است، او بگیرد. هر جا پروژه است، او صاحبش بشود. "A class consolidation" یعنی یک "class" امکان باخت نداشته باشد. ما امروز آدم‌هایی رو می‌شناسیم که باختند. [آنها] هیچ امکانی از باخت نداشتند. و آن وقت کسانی هستند که به عنوان توجیه‌کنندگان وضع موجود دائم توضیح میدند که این‌هایی که امکان باخت ندارند، از زرنگی‌شان هست! از توانایی‌های هوشی‌شان هست. این‌ها بردند چون خیلی خودشناسی دارند. پروژه‌های خودشناسی صبح تا شب به ما توضیح میدهند که تو اگر نبردی، تو اگر باختی، تو اگر نتونستی، خودشناسی نداری!
معلم ریاضی‌ای که از انگیزش دروغین درآمدزایی می‌کند
معلم ریاضی‌ای که از انگیزش دروغین درآمدزایی می‌کند


وقتی مجری به وی گفت که همه او را ضد موفقیت مینامند، وی سریعا گفت :

بله من ضد موفقیت‌ام. می‌دونید چرا؟ بیماری عمومی لحظه ما چیست؟ افسردگی... به اطرافتون نگاه کنید. آدم‌هایی که اطراف ما هستند، آدم‌هایی‌ان که رویاهایشان را خاک کردند. پس افسرده‌اند. هر کسی، یکی در خرید خانه، یکی در خرید منزل، یکی در کنکور، هر کسی یجوری باخته.



من دوستان با شوقی داشتم که دیگر به دانشگاه‌شان اهمیتی نمی‌دهند. آن هم به این علت که بهشان تحمیل شده که پول تو بازار و دلالی هست. کسب‌وکارهایی که هر روز بسته شده و به جایشان بنگاه‌های املاکی که مانند قارچ رشد می‌کنند. البته به هیچ وجه قصد توهین به این شغل را ندارم. هدفم از اشاره به این مسئله، خاکستر شدن رویاهایمان( چیزی که به هستی‌مان معنا می‌بخشد) و تبدیل شدن ما به ماشین‌های بی‌روح است.



بیونگ چول هان در کتاب «تقلای اروس» می‌نویسد :

تو می‌توانی، تولید اجبار گسترده‌ای می‌کند، که به خاطرش سوژه کامیاب خودش را به آب و آتش می‌زند. چون به شکل آزادی ظاهر می‌شود، این اجبار خودتولیدشده ماهیتش مشخص نمی‌شود. «تو می‌توانی» با خودش قیدهای بیشتری از «تو باید» دارد. اجبار سر خود ثابت کرده از اجبار توسط دیگری مهلک‌تر است، چون نمی‌توان در مقابل خود مقاومت کرد. نظام نئولیبرالیستی ساختار اجباری خودش را در پس آزادی ظاهری فرد پنهان می‌کند؛ فرد دیگر درک نمی‌کند سوژه چیز دیگری شده، بلکه فکر می‌کند دارد وضعیت خود را در فرایند خودشناسی می‌بیند. ترفند این است که بگویم حالا هرکسی ناموفق می‌شود تقصیر خودش است و باید به‌تنهایی گناهش را تحمل کند. هیچکس دیگری را نمی‌تواند برای شکست سرزنش کند. امکان کفاره و بخشیدن و تسکین هم در کار نیست. این‌طوری نه‌تنها بحران «دِین به خود» از راه می‌رسد، بلکه بحران رضایتمندی از خود هم همراهش می‌آید.

سخن آخر اینکه روزهایمان کوتاه‌تر از آن است که نگران مفهوم‌های ساخته دست بشر مانند موفقیت باشیم. مهم نیست نتوانید.


کنکورسلامت روانموفقیتمجید حسینیافسردگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید