
***(اتاق کار رئیس لوکاس، ۱ صبح)
لوکاس دوبار به در سفید چوبی زد. «تق تق» دختری که با کلافگی مدارک را چک میکرد، آنها را رها کرد و دوید تا خودش را در بغل برادرش بیاندازد. اسکارلت با خوشحالی گفت:«تو برگشتی برادر!» لوکاس لبخندی زد و سر خواهر کوچکش را نوازش کرد. به شوخی گفت:«فکر کردم که قراره با یه رئیس عصبانی رو به رو بشم.» اسکارلت مشتش را به بازوی برادرش کوبید. همانطور که تلاش می کرد صدایش را آرام نگه دارد گفت:«ساکت شو! نمیتونی یه لحظه ی احساسی رو بهم نزنی؟!» بعد از این حرف لوکاس را رها کرد و روی مبل پرید.
لوکاس دستش را روی قلبش گذاشت و گفت:«آه…چطور دلت میاد با برادرت که تو رو از بچگی بزرگ کرده همچین حرفی بزنی؟»
ـ ها…؟ منظورت چیه؟
ـ عه! من که روی شونه هام گذاشتمت!
ـ اون برادر هنری بود.
لوکاس گردنبند را در آورد و به سمت اسکارلت پرتاب کرد. «ببین چی برات آوردم!» مکثی کرد و ادامه داد:«حالا چی؟ بازم منو اونجوری صدا می زنی؟» دختر یاقوت روی گردنبند را فشار داد. ناگهان تصویری سه بعدی بالای آن ظاهر شد. «آه عالیه! باورم نمیشه تو جادوگری!» لوکاس حرف خواهرش را تصحیح کرد:«من یه دانشمندم نه جادوگر.»
_ می دونی که اسکارلت جادوگر های توی داستان ها رو بیشتر دوست داره پس چرا فقط نمیگی یه جادوگری که بیشتر برای خواهر کوچیکترت عزیز بشی.
پسری با ظاهری مشابه لوکاس همانطور که می خندید به چهارچوب در تکیه داد. چشمان اسکارلت برق زد. «برادر هنری تو برگشتی!» پسری که هنری خطاب شده بود، لبخند دختر کشی زد و جواب داد:«درسته خرگوش کوچولو برگشتم.» تا اسکارلت خواست اعتراض کند لیتو از راه رسید. (پرید وسط و لیتو غرغر کرد:)«رییس جون نمیخوای به کارمندهات رحم کنی؟ ساعت یک و نیم صبح شده، اما تو هنوز داری از ما کار میکشی!» اسکارلت با لحن تمسخر آمیزی جواب داد:«شماها که کار نمی کنید! فقط قرار بود اطلاعاتی که بدست آوردید رو بهم بدید.» کمی مکث کرد و با چهره ای بی احساس ادامه داد:«اینجا جای نمایش های کمدی عاشقانه نیست، پس برو بیرون.»
ــ عههه، چرااااا؟
ــ چون رو مخی!
ــ ولی من برات مختصات اون چیزی که می خواستی رو آوردم…!
چشمان دختر برق زد. لیتو لبخندی زد و دستش را برد جلو. «دیگه چی می خوای؟» پسر پاسخش را با لهجه ی بریتیش داد:«بوسه روی دست بانوان برای ما مرد ها واجب شده است. نظرتان چیست که این افتخار را به من بدهید؟» (اینجا کتابی نوشتم تا فرقش در فارسی معلوم شود.) اسکارلت دستش را جلو برد و روی دست او قرار داد. بعد از بوسه سریع مدارک را گرفت و جای بوسه را با دستمال مرطوب پاک کرد.
(پ.ن.من واقعااااااا از همگی عذر میخوام که انقدررررر دیر این پارت رو گذاشتم. چون الان تابستونه کمی کند شدم🥲 باید برعکس باشه نه؟😂)