Zeynab mojaver
Zeynab mojaver
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

چرا همه چی ترسناک است


چرا همه چیز ترسناک است

سرد است

فکر کن چشمهایت را ببندی و

صندلی خالی

هوای مه الود

صدای زجه

برایت نمایش بازی کنند

چرا همه چیز ترسناک است بدون تو

هنوز که خبری نیست

تو کمی خسته ای

کمی استراحت حالت را خوب میکند

این را همه میدانند

من هم میدانم

اما ترسیده ام

زیادی ترسیده ام

ترس یهویی نبودنت

اَه زینب این همه نفوس بد برای چه

او خوب میشود

مگر میشود این همه دعا برای جان جهان

شنیده نشود

مگر میشود این همه دست برای جان جهان

دیده نشود

ترس ؟؟؟

لازم نیست ترس لازم نیست

روزی میخندی دوباره

به این حال زار

به این صندلی پر که چگونه خالی تصورش کردی

روزی میخندی به این اشک هایی که نمتوانند بریزند

چون جوابی ندارند



کاش مرا مرهم خود میدانستی

کاش مرا محرم خود میدانستی

چه فایده که از این راه دور نمیتوان

پرستار بود

همراه بود

غمخواربود

هزیان میگویم

نه بهتر است بگویم هزیان مینویسم

شاید این کلمات بغضم را فرو ببرد

دروغ است

سنگین و سنگین و سنگین تر میشود




میشود خوب شوی

میشود سر پا شوی

قول میدهم که دیگر فراموشت نکنم

قول میدهم هر روز برایت در دفتر قهوه ای بنویسم

از همه چیز از خودم اطراف

میشود زود تر خوب شوی

قول میدهم جان جهان

دیگر نا امید نشوم

دیگر نا مهربان نباشم

میشود خوب بشوی

اخر من جز تو کسی را ندارم

اگر خوب نشوی همین یک ذره زینبی که مانده

افتاب پرست ها تمامش میکنند

اَه زینب

نفوس بد نزن

خوب میشود

مطمئنم خوب میشود

به خاطر من هم باشد خوب میشود

خوب میشود

میشود؟؟؟؟؟



کروناخوب میشویعشقجان جهانزینب مجاور
بلاخره که چی بهت میرسم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید