شاید سختتر از نوشتن خواندن کتاب ریاضی به زبان چینی یا شاید هم سختتر از آن چادر زدن روی درخت باشد ولی به هر حال نوشتن به خصوص برای بار اول از سوزاندن پنبه با خیره شدن به آن از آنچه به نظر میرسد راحتتر است.
شاید اگر گاهی آدما دنیا را از ته به این ور میدیدند هم بد نبود.
شاید؟
هرچند نقل قول بالا شاید ربطی به متن بالاییاش نداشته باشد ولی خب افکاری که ناگهانی به ذهن بشریت میآیند اگر همان لحظه نوشته شوند گاهی چیز های جالبی از آب در می آیند. اینطور نیست؟
نمیدانم برای شما هم اینطور هست یا نه ولی استفاده از کلمات غیر معمول در جمله برای من لذت خیلی متفاوتی دارد. خلق کلمات جدید به خصوص فعلهای جالب کار بسیار سرگرم کنندهای است. شاید هم من اینطور فکر میکنم. مهم نیست.
گاهی خیال میکنیم. که همه چیز یک حرکت است ازمبدا تا مقصد. خیلی وقت ها هم همینطور هست و خواهد میبود. ولی شاید بد نباشد گاهی هم خودمان را جای یک تکه سنگ که در آن مقصد است بگذاریم و از آن ور هم به این ور نگاهی بیاندازیم. دور که نیست. حداقل اگر سنگ به قدر کافی بزرگ باشد و در مسیر مانعی بزرگتر از خودش وجود نداشته باشد میتوانیم این ور را هم ببینیم. البته اگر کروی بودن زمین را نادیده بگیریم چون معمولا خیالهای ما آنقدر دور و دراز هستند که کمر زمین را خم میکنند.
مگر خیال کردن برای شکستن قلنج قوانین نیوتون نبود؟
قوانین نیوتون اگر شکستنی بودند مشق مدرسه مهره هفتم ستون مهرههای ما را پودر نمیکرد. خود دانید.
آن ور مسیر را از دید یک تکه سنگ دیدیم و جالب بود. حال چه کنیم. راستش را بخواهید من نیز نمیدانم چون اصلا قرار نبود این یک مطلب آموزشی توسعه شخصی باشد. تنها یک نوشته بسیار تصادفی برای گرفتن زمان با ارزش شما بود و هست و خواهد میبود در زمان های آینده در گذشته.
اما جدای از شوخی دیدن مسیر از ته به اول کار چندان غیر فایده داری هم نیست. شاید مانعی را دیدید که از این ور دیده نمیشد یا شاید هم دیدید که مقصدی که تایین کرده اید نسبت به مانعی که میبینید بسیار کوچک است و ارزشش را ندارد. یا شاید هم کشف کردید که چطور میشود قوانین نیوتون را زمین گیر کرد. کسی چه میداند. فکر بشر همه جا میرود. نه؟
سپاس از همراهی انگشتان تنبل و چشمان خستهیِ شما در بالا و پایین کردن این صفحه برای خواندن این مطلب.