زیبا حیدری
زیبا حیدری
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

یک زندگی به رنگ آرامش


من از شلوغی، تلنبار کردن و خرده‌ریز روی خرده‌ریز گذاشتن متنفرم! اهل خرید نیستم و برای خلوت کردن دوروبرم از جان مایه می‌گذارم!

برعکسِ من، خواهرم حتی برچسب کتاب دوره‌ی دبستانش را هم نگه داشته! هر رد و نشانی از گذشته یک خاطره‌ی جان‌دار را برایش زنده می‌کند.

البته خاطره برای شیوا، جان‌دار و بی‌جان ندارد! از نظر او هر خاطره‌ای ارزش حفظ کردن دارد. اما من شدیداً به فراموشی مبتلا هستم و فقط چندتایی خاطره‌ی دست و پا شکسته و نخ‌نما از دوران تحصیلم گوشه‌ی ذهنم خاک می‌خورد.

در خانواده‌ی ما، بابا و شیوا خاطره‌بازها و تلنبارکن‌های قهاری‌اند. بابا حتی با یادآوری صدباره‌ی خاطراتش ذوق می‌کند، دمغ می‌شود و حتی برای بار صدم گریه می‌کند. واکنش‌هایی که با دیدن یادگاری‌ها هم تکرار می‌شوند.

از آن طرف هم شیوا جور دیگری اهل خاطره‌بازی است. خاطره‌بازی‌هایی که عطرها نقش کلیدی‌ای در آن دارند. او عطرها را نفس می‌کشد! و بی‌برو برگرد اولین جمله‌ای که می‌گوید این است: «زیبا بیا اینو بو کن، ببین یاد کِی می‌‌افتی؟!»

و من هر بار بعد از بوییدن یک عطر پرت می‌شوم به یک خاطره‌ی مبهم و مه‌آلود که نه موقعیت مکانی‌اش مشخص است و نه بُعد زمانی‌اش! اگر بگویم شیوا یک تقویم گویاست، اغراق نکرده‌ام! شاید برای همین‌هاست که دلش می‌خواهد با کمک یک شی به هر خاطره‌ای عینیت بدهد!

من ولی سیاهچاله‌ی فراموشی را ترجیح می‌دهم. به اندازه‌ی کافی ذهن شلوغی دارم برای همین ترجیح می‌دهم دور و برم را از خرده‌ریزها و خاطرات چسبیده بهشان پاک کنم، هرچه خلوت‌تر بهتر!

نمی‌دانم شاید چون زورم به این ذهن هردمبیل نمی‌رسد حرصم را سر خرت‌وپرت‌های دور و برم خالی می‌کنم!

به‌هرحال دلیلش هر چه که باشد همین خصلت‌هاست که مرا به یکی از شیفتگان سبک زندگی مینیمال تبدیل کرده است!

یک زندگی، بدون هر چیز اضافه، دکوری و تجملی! و در عوض پر از آرامش!

سبک زندگی مینیمالمینیمالیسمآرامشمصرف گرایی
یک نویسنده‌ی محتوا که در اینجا از روایت‌ها، تجربه‌ها، داستان‌ها و خواندنی‌هایش می‌نویسد...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید