Ziba Jahangiri
Ziba Jahangiri
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

خرید

رفتیم روتختی بخریم . مریم قیمت یک مدل را پرسید .

طرف گفت سیصد و سی تومن ولی شما سیصد بدید ، داشتیم از مغازه می آمدیم بیرون پشت سرمان داد زد خانم بیا دویست ببر ...


این داستان توی چند تا مغازه دیگر هم تکرار شد ...

این اسمش کاسبی نیست ،

دزدی شرف دارد به اینطور نان درآوردن ...

کوچولوها از هم می دزدند و گنده ها از همه ...

اوضاع لجن مالی ست ...


دستهایی که توی جیب هم میکنیم تمیز بیرون نخواهد آمد ، این دستها دیگر هرگز با هیچ آب و صابونی شسته نخواهد شد،

و ما با همین دستهای کثیف تا آخر عمرمان غذا خواهیم خورد ، بغل خواهیم کرد ، کف خواهیم زد ، دست خواهیم داد ، دعا خواهیم کرد،

و یک روز هم با همین دست کثیف با دنیا خداحافظی خواهیم کرد...

♡با همه آلودگی ام دوستت دارم حسین♡
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید