زیبا مغربی
زیبا مغربی
خواندن ۴ دقیقه·۵ ماه پیش

اصلاح‌طلب، اصول‌گرا ...

ملت‌ها، ویژگی‌های متفاوتی دارند و روش برخورد آن‌ها با مسائل از همدیگر متفاوت است، چیزی که من دربارهٔ انسان ایرانی متوجه شده‌ام این است که نه‌تنها اکثر چیزها را بسیار سیاه و سفید می‌بیند که حجم و تعداد سیاه‌ها به مراتب برایش اهمیت بیشتری دارد. چیزهایی که نباید باشند، بسیار بیشتر از چیزهایی است که باید باشند و اصولا وجه سلبی و انکاری را در رویارویی با پدیده‌ها بسیار دوست دارد، شبیه فرد آزرده‌ای که دیگر نمی‌داند چه می‌خواهد و هیچ چیزی راضیش نمی‌کند و فقط برای ارضای احساس خشم و نارضایتی خود است که دست به عمل می‌زند...


راستش چند وقت پیش سر کلاس یکی از استادان که بحث بر سر زبان فارسی و ترویج آن بود، پای مقایسهٔ ایران و کشوری مثل پاکستان پیش آمد که دیگر زبان انگلیسی در آن دست بالا را گرفته و در دانشگاه‌ها یا پارلمان این کشور جای خودش را باز کرده و این است که ما باید حواسمان باشد و برای پاسداشت و نگهداری از زبان فارسی در برابر زبان‌های بیگانه دست بجنبانیم که اگر نه اوضاع به نفع زبان انگلیسی تمام خواهد شد.

در این مطلب کوتاه نمی خواهم به بحث دربارهٔ زبان فارسی بپردازم ولی سوالی که سر درس این استاد برایم مطرح شد، این بود که چرا ما همیشه به «نباید باشدها» بیشتر اهمیت نمی‌دهیم مثلا می‌گوییم که زبان فارسی در برابر زبان انگلیسی و چرا نمی‌گوییم که هم زبان فارسی و هم زبان انگلیسی، چرا نگاه سیاه و سفیدی و هراس‌انگیز به دیگری این قدر به ما جواب می‌دهد و ما را وادار می‌کند که به چیزی بچسبیم و همه چیزهای دیگر را نفی کنیم؟

بعد فکرم به سیاست کشیده شد و داستان نه شرقی و نه غربی ما از ابتدای انقلاب که به نظر من جز هزینه‌های سنگین تحریمی برایمان سودی نداشته است؟ چرا نگفتیم هم شرقی و هم غربی، وقتی قرار باشد به ما خدمت کنند؟ آیا ما از آمریکا بیشتر صدمه دیده‌ایم یا ژاپن؟ در حالی که ژاپن به جای پرداختن به دشمن، به تقویت قدرت خودش کوشید به جای اینکه هویتش را سر جنگ با آمریکا تعریف و تلف کند.

خیلی در پی طول و تفصیل دادن به این داستان بلند نیستم ولی همین داستان اصول‌گرا و اصلاح‌طلب هم همین روند را دارد ما همگی قاضیانی هستیم که می‌گردیم تا سیاه‌ها را پیدا و سپس مهر عدم تایید خودمان را رویش بکوبیم که حتما دلایل محکمی پشت آن وجود دارد (چون احتمالا همیشه رودست خورده‌ایم). اما سیاست قضاوت خودمان، دنیا و دیگران تنها سیاست موجود نیست. گاهی می‌توان فکر کرد در جایگاه قاضی نبود و فکر کرد که چگونه روشی را برگزینیم که به ما در جهت رسیدن به اهداف ملی‌مان کمک بیشتری کند؟ آیا تعامل ما با دیگران نمی‌تواند زندگی ما را بهتر کند؟ آیا همیشه باید فقط و فقط به یک روش چسبید و هیچ روش دیگری را امتحان نکرد؟

می‌گویند نوازنده‌ای دائم روی یک نت می‌زند و خوشحال بود که بالاخره پیدایش کردم، و صدای ناخوشایند سازش دیگران را می‌آزرد. دیگران گفتند ابله! ساز زدن یعنی دستت را روی نت‌های مختلف حرکت دهی و از نواختن نت‌ها، نوای هماهنگ و آهنگین ایجاد کنی، نه این‌که دائم روی یک نت بکوبی! حالا این داستان ماست، آرمان‌خواهی و سیاه‌وسفید را تشخیص دادن خیلی خوب است اما چسبیدن به یک چیز و نداشتن بینش راه‌حل محور چیز دیگری است!

نکته جالبی که طی ۴۸ ساعت گذشته شنیده‌ام این است که یکی از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری خیلی خوب حرف می‌زند، ولی حیف که پیشینهٔ سیاهی دارد. آیا این سوال را هم می‌پرسیم که آیا این فرد، به جز پیشینه‌اش امکانی برای بهبود در اوضاع در آینده را هم دارد یا خیر؟ دقیقا نکته این است: قضاوت معطوف به گذشته است و در گذشته و خاطرات گیر می‌کند، در حالی‌که رویکرد حل مسئله و راه‌حل محور معطوف به آینده و بهبود دادن.

آری، قضاوت را خوب بلدیم اما حرکت به جلو را چطور؟ اگر ما تنها و تنها پی برچسب زدن باشیم و بخواهیم سیاه‌ها را بدون پیش کشیدن راهی جلوی پایمان قضاوت کنیم، نتیجه‌ای نخواهیم گرفت.

با این که اهل سیاست نیستم اما دلم نیامد راجع به افکارم چیزی ننویسم و درخواست نکنم که کمی فکر کنیم. فکر کنیم که به جز قضاوت کردن چه راه‌حل‌هایی پیش رویمان داریم و اینکه چطور از تعامل برای رسیدن به خواسته‌هایمان استفاده کنیم. به دنبال این نیستم که بگویم انتخابات خوب است یا بد، یا بیایید در آن شرکت کنیم یا نکنیم بلکه می‌خواهم از این جمله استفاده کنم که می‌گوید: «اگر همیشه یک سری کارها را انجام دهی، همیشه یک سری نتایج مشخص هم خواهی گرفت». برای تغییر به راه‌حل‌ها و رویکردهای جدید نیاز داریم که مطمئنا دیگر قضاوت کردن صرف جزو آن‌ها نیست.

زبان فارسیزبان انگلیسیانتخاباتتعامل با جهانتعامل با خود
کوچ نویسندگی و یادگیری http://zibamaghrebi.ir/
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید