راستش چند روز پیش که اتفاقی دوباره گذرم به کتاب شازده کوچولو افتاد فهمیدم که همهٔ دغدغۀ اهالی تولید محتوا، اهلی کردن مخاطب است. ما دلمان میخواهد مخاطب ما مثل صد هزار عابر دنیای مجازی نباشد، محتوای ما او را اهلی کرده باشد و هی او را بیاورد سر سایت، پیج یا هر پلتفرمی دیگری که ما در آن حضور داریم، اما کدام ما واقعا موفق شدهایم این مخاطب گرامی را اهلی کنیم؟
بگذارید سه نکتۀ طلایی آنتوان دوسنت اگزوپری را با هم مرور کنیم و ببینیم کجاها میتوانستهایم بهتر عمل کنیم:
۱. بر سر موضوعی مشخص با مخاطب توافق کردهایم؟
شازده کوچولو گفت:من پی دوست میگردم. اهلی کردن یعنی چه؟ روباه گفت:این چیزی است که امروزه دارد فراموش میشود؛ یعنی «پیوند بستن»…ولی تو موهایی طلاییرنگ داری. پس وقتی اهلیم کنی معجزه میشود! گندم که طلایی است یاد تو را برایم زنده میکند و من زمزمهٔ باد را در گندمزارها دوست خواهم داشت.
به گمان من این بخش، سختترین بخش ماجراست چون ما خیلی وقتها خودمان هم دقیقا نمیدانیم چه میخواهیم، یا محدوده کلیاش را میدانیم اما آنقدر که باید گوشه یا نیچ خودمان را پیدا نکردهایم، همان چیزی که عنصر اصلی هویت ماست، خب پس چطور انتظار داریم دیگران تکلیفشان با ما روشن باشد و بدانند که باید از ما چه چیزی طلب کنند و چطور با ما به توافق برسند.
دانستن آنچه میخواهیم ربط زیادی به هویت و بهعبارتی دیگر برندینگ ما دارد. سوالهای دقیقی را باید از خودمان بپرسیم: من دقیقا چه چیزی میخواهم و چه چیزی میتوانم ارائه دهم؟ پاسخ به این پرسشها باید عمیق باشد و از قلب ما برآید، چیزهایی فراتر از عبارات کلی پول، موفقیت و شهرت زیرا پشت همه اینها، انگیزههای ریشهداریتر وجود دارند.
۲. چقدر حوصله میکنیم؟
شازده کوچولو گفت: چه کار باید بکنم؟ روباه جواب داد: باید خیلی حوصله کنی. اول کمی دور از من اینجور روی علفها مینشینی. من از زیر چشم به تو نگاه میکنم و تو هیچ نمیگویی. زبان سرچشمهٔ سوءتفاهمهاست؛ اما تو هر روز کمی نزدیکتر میشوی.
اینجا هم بخش دیگری است که ما اغلب در آن لنگ میزنیم و آن تداوم و حوصله کردن است، به نظر شما اینطور نیست؟ همه ما میخواهیم همان اول کار به نتیجه برسیم و دلمان به قول مادربزرگم طاقچه ندارد! خب چند روزی یا چند ماهی شروع میکنیم و اگر نتوانستیم به نتیجه برسیم، هدف را رها میکنیم. به نظر من اگر آدم بداند چه چیزی میخواهد، حوصلهاش را هم پیدا میکند. بیشتر مواقع نکته همان نکته اول است که نمیدانیم دقیقا چه میخواهیم و همان است که سبب میشود زود دلسرد شویم.
۳. آدابدان هستیم؟
شازده کوچولو گفت:آداب چیست؟روباه گفت: «این هم از چیزهای فراموش شده است. آداب باعث میشود که روزی متفاوت با روزهای دیگر و ساعتی متفاوت با ساعتهای دیگر باشد. مثلاً شکارچیها آدابی دارند: روزهای پنجشنبه با دختران ده میرقصند. پس پنجشنبه برای من روز شورانگیزی است. من در این روز تا نزدیک باغهای انگور به گردش میروم. اگر شکارچیها بیوقت میرقصیدند روزها همه شبیه به هم میشد و من دیگر تعطیل نداشتم.»
نظم و ترتیب هم که دیگر احتیاجی به گفتن ندارد که خیلی از ما از آن بیبهرهایم. ما خیلی دلی کار میکنیم، حالش باشد حسابی پاکاریم و حالش که نباشد، همه چیز تعطیل است. مخاطب بیچاره نمیداند کی و کجا و طبق چه نظمی باید به سراغ ما بیاید و خب بعد از مدتی عطایمان را به لقایمان میبخشد.
شازده کوچولو یک دوست میخواست و روباه هم از یکنواختی روزگار کسل بود. آنها به تفاهمی ساده رسیدند. شازده کوچولو او را اهلی میکرد و دوستی مییافت و روباه از دیدن رنگ گندمزارها زندگیاش روشن میشد و از یکنواختی در میآمد. او باید حوصله میکرد تا روباه به او عادت کند و به این تلاش آدابی میداد تا ارتباط شکل بگیرد. همه چیزهایی که تولید محتوای موفق به آن وابسته است. تولید محتوا به پیوند بستن، حوصله و آداب احتیاج دارد، و تازه اگر همه اینها مهیا شود و ما موفق شویم، به جایی میرسیم که باید مسئولیت مخاطب اهلی شده را به گردن بگیریم!
(نقلقولها از کتاب شازده کوچولو با ترجمهٔ ابوالحسن نجفی هستند)
پینوشت: اگر بخواهم اعترافی بکنم این است که بعد از نوشتن این پست ذهنم حسابی درگیر همان بخش اول شد و همان سوالاتی که همیشه از خودمان میپرسیم که بالاخره آخرش که چی و دنبال چی هستیم و بعد به این نتیجه رسیدم که کار نیکو کردن از پر کردن است. خیلی وقتها سوالها، جواب سرراستی ندارند و بخشی از کار ما تلاش و پیرایش تلاش است. کمیت را باید در اولویت قرار دارد. اول باید به کمیتی رسید و بعدش آن را پیراست و خیلی از ما در همان بخش تولید کمّی محتوا کنار میکشیم و با سوالات وسواسی ذهنی که من در زندگی به دنبال چه چیزی هستم، خودمان را عذاب میدهیم. اگر شما هم گرفتار چنین وسواسی هستید، مثل من فعلا درش را بگذارید و بعد از رسیدن به کمیتی مشخص برای تولیدات محتوایی خودتان، روند کاری را بپیرایید و بهتر کنید.