زیبا مغربی
زیبا مغربی
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

یک روز صبح از خواب پاشدیم و

جا دارد که برگردیم و خاطراتمان را مرور کنیم. آن روزها به نظرم بهتر بودند. ما از این که هستیم خوش‌تر بودیم با همه آن مصائب. ذوق می‌کردیم که آلبوم‌های هنرمندان گمنامی که زیرزمینی می‌خوانند و ما با هزاران شوق، آهنگهایشان را با سی‌دی و فلش‌های کم حجممان ردوبدل می‌کردیم.

شاید بیشتر از ده، دوازده سال پیش بود. یک آهنگی بود که دست به دست می‌چرخید و محسن نامجو تازه کشف شده بود. چقدر وصف حالمان بود. حالا بعد از گذشت ۱۲ سال از سر اتفاق برمی‌گردی و می‌رسی به جبر جغرافیایی که اگر آن موقع وصف‌الحال بود نمی‌دانم الان وصف چیست؟

عرش کبریایی را خطاب می‌کرد، برای مردمانی که یک روز صبح از خواب پامی‌شوند و می‌بینند که رفته‌اند به باد. چند بار از این دست صبح‌ها را باید تجربه کرد، موهای بیشتری را سپید کرد، پشت را خمیده‌تر و شاهد سوختن خشک و تر بود.

جبر جغرافیایی
جبر جغرافیایی


تو بازیشون راهت نمیدن، دستاتو می‌ذارن روی سرت و باهات هیچ کاری ندارن، ندارن

لنگ در هوا، زاده آسیا، گرفتار جبر جغرافیایی

جا دارد که دوباره بریم به دوازده سال پیش، آن موقع نامجو ایران بود و خوب می‌فهمید چگونه از دل همین مردم و برای همین مردم بنویسد و بخواند هرچند که الگو را از ترانه‌ای بیگانه وام گرفته باشد.

چه سود؟ داستان همان است که بود. وصف حالی که همچنان ادامه دارد:



https://soundcloud.com/mahdy-beygi/jabr


جبر جغرافیاییمحسن نامجونیروانایک روز صبحموسیقی
کوچ نویسندگی و یادگیری http://zibamaghrebi.ir/
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید