خالق یک اثر هنری، متعلق به هر زمان و مکانی که باشد، در نهایت مثل ما، یک انسان است. گو اینکه تجربیات او فرسنگ ها از ما فاصله داشته باشد اما در همین اتمسفری شکل گرفته که ما نیز در آن نفس می کشیم. پس، همواره حلقه ای اشتراکی میان ما و تمام آدمیان برقرار است. کافی ست رنج نزدیک شدن به دیگری را بر خود هموار کنیم وکمی از آن حالت تدافعی خود خارج شویم. و در عین حال که شخصیت و اصالت خودمان را حفظ می کنیم، اجازه ی ورود به دنیای دیگری را هم به خود بدهیم. و در این مسیر دچا تغییر و رشد شویم.
ببینید پابلو پیکاسو چگونه اثری از نقاشی بزرگ مثل ولاسکوئز را طبق میل و نیاز خود بازآفرینی کرده است! شاید شما هم مثل من با دیدن این نقاشی، از جو اشرافی آن منزجر شوید اما پیکاسو به خودش اجازه می دهد که با این اثر بازی کند! و این بازیگوشی را نوعی درگیر شدن با اثر می داند. و از جهان قدرتمند و اشرافی آنها، جهانی کودکانه، شیرین و معصوم خلق می کند.
این امکان برای پیکاسو میسر نمی شده مگر اینکه ابتدا خود را در اثر ولاسکوئز غرق کرده و سپس از درون آن، چیزی را که خود خواسته بیرون کشیده و در قالبی نو، دوباره به جهان عرضه داشته است. و این رمز رشد و پیشرفت اوست.