رو به رو شدن با آثار هنری ای که دوستشان نداریم ( مثل انسان هایی که دوستشان نداریم) درسی از رشد روانکاوانه به ما می دهند.
رشد زمانی اتفاق می افتد که ما کشف کنیم در حضور چیزهایی که امکان دارد تهدیدآمیز باشند، خود ِاصلی مان باقی بمانیم.
بلوغ یعنی مهارت مدارا کردن را آموختن؛ یعنی شکنندگی مان کمتر شده، دیگر به آسانی شوکه نمی شویم. در نتیجه قادریم با موقعیت ها آنطور که هستند درگیر شویم. ما انسانیم و هیچ چیز ِانسانی نباید برای ما بیگانه باشد. و می توانیم با دنیاهای متفاوت مدارا کنیم.
همین هنر بیگانه و عجیب، می تواند برای ما ارزشمند باشد. چرا که طرز تفکری را به ما منتقل می کند که در محیط آشنا ما وجود ندارد. اما ما برای شناخت کامل انسان به آن نیازمندیم.
هنر – مثل قلقلک دادن – در زندگی روزمره و تکراری ما ، می تواند جنبه هایی را در ما بیدار کند که آنها را از یاد برده ایم.