از نظر عموم مردم، دوست داشتنی ترین هنر؛ "هنر شاد و دلپذیر و قشنگ" است. دشت ها در بهار، سایه ی دلچسب یک درخت در یک روز گرم تابستان، منظره های طبیعی و کودکان خندان و زنان زیبارو و ... . جالب است که بدانیم ، همین هنر "قشنگ" از طرف دیگری، باعث نگرانی عمیق افراد فرهیخته است. عشق به "قشنگی" بیشتر وقت ها به نوعی بی کلاسی، یا بی سلیقگی تعبیر می شود. این در حالیست که واقعا اکثر مردم چیزهای "قشنگ" را دوست دارند. پس نمی شود نسبت به این اکثریت بزرگ بی تفاوت بود و به سادگی از کنار آن ها عبور کرد.
آیا شما هم از دیدن یک تصویر "قشنگ" لذت می برید؟ چرا؟ شاید از این جهت که از دیدن اصل ِآن چیزی که تصویرش در برابر شماست، لذت می برید. مثلا ممکن است برای اتاق خود که در یک آپارتمان نقلی در قلب شهری دودزده و پرترافیک است، تابلویی از یک دشت سرسبز و مسیری جویباری از پای یک درخت بزرگ، انتخاب کرده باشید و هر بار که در برابر این تابلو قرار می گیرید، ناخودآگاه نفس عمیقی بکشید. شما از اصل آن چیزی که در نقاشی هست لذت می برید نه از تصویر آن.
نگرانی درباره ی "قشنگی" دو بعد دارد. اول اینکه تصاویر قشنگ، احساس ما را برمی انگیزند. ما را دچار هیجان احساسی می کند. و این احساسی برخورد کردن یعنی ما درگیر چالشی ذهنی نمی شویم. بلکه در همان سطح احساسی باقی می مانیم. اثرات ِاین نظریه را در طولانی مدت و در طیف وسیعی از انسان ها، در نظر بگیرید... . به آن تابلوی "قشنگ" ِدشت و درخت و جویبار نگاه کنید. اگر از این تصویر بپرسیم که مشکل جهان چیست؟ ممکن است بگوید: " چقدر دلتان برای یک سفر به دامن طبیعت لک زده است!" . این پاسخ یعنی تمام مسائل مربوط به اقتصاد و اخلاق و سیاست و غیره از دید ما نادیده گرفته می شود. معصومیت و سادگی این تصویر به نوعی مانع در راه تلاش برای بهبود زندگی ِواقعی ما بدل می شود. (باز هم اثرش را به کل جمعیت و در یک بازه ی زمانی طولانی تعمیم دهید... ).
دوم اینکه "قشنگی" می تواند ما را فلج کند! تا نتوانیم در برخورد با ظلم و ستمی که به ما روا داشته می شود، در صورتیکه مستحق آن نیستیم، هوشیار و منتقد باشیم. ممکن است برای شما هم پیش آمده باشد که به منزل دوستی بروید که زندگی کارگری و ساده ای دارد اما تابلویی از یک شاهزاده ی قشنگ در قصری به مراتب قشنگ تر به دیوار اتاقش نصب کرده است. بدون توجه به فشاری که نظام اشرافی گری به او وارد کرده است.
در نهایت، نگرانی اصلی آن جایی است که توجه به چیزهای "قشنگ" ممکن است با لذت آنی که در ما ایجاد می کند، باعث بشود که واقع بینی ما از بین برود و دیدگاه مان نسبت زندگی و جهان اطراف مان بیش از اندازه امیدوارانه باشد! یعنی نوعی امیدواری غیر قابل توجیه.