هماکنون در جامعهای زندگی میکنم که متاسفانه دچار سقوط اخلاقی شده است؛ یعنی بیشتر معیارهای اخلاق خوب در آن عوض شدهاند و پوپولیسم به «معیاری» ثابت برای اخلاقیات تبدیل شده است. بطوری که رفتارهایی همچون تظاهر و ریاکاری، رابطه گرایی و قانون گریزی، عوامزدگی و عوامفریبی، تملق و گزافهگویی، شعار زدگی و آمار گرایی و دوری از واقع گرایی در آن موج میزند.
این روزها دیگر همه چیز ظاهری شده؛ دورویی و تملق جایگزین یکسری صفات ارزشمند دیگر شده است، اختلاسهای کلان عادی شده، بیمسئولیتی نوعی سیاست شده، عدم مدارای اجتماعی زرنگی تلقی میشود و دروغ گفتن آنقدر بیهزینه شده است که در مناسبات فردی و اجتماعی رواج و رسمیت پیدا کرده است.
گرچه این اتفاقات، هر کدامشان ممکن است برایش هزار و یک دلیل ریز و درشت داشته باشد. اما بنظرم یکی از مهمترین دلایل این اتفاقات دقیقا همین عمل بخشیدن دیگران(خطاکاران) است. بله عمل بخشش کار بسیار نیکو و پسندیده ایست، اما در بعضی مواقع ممکن است همین عمل باعث ایجاد یکسری مشکلات دیگر در آینده شود.
گذشت، تحول، فداکاری و سکوت بیمعنی و مضر هستند! تنها ظالم را تشویق خواهند کرد به بدکاری بیشتر. درست است که ما برای رهایی و نیازردن خود باید ببخشیم و رها کنیم، اما باید از صحنه خارج شویم و به آن فرد اجازهٔ زدن آسیب بیشتر و تکرار بدکاری را ندهیم.
این رسالت اجتماعی ماست که به او بفهمانیم با فرد بعدی نمیتواند چنین کند. و اگر هم تصمیم داریم صحنه را ترک نکنیم باید به ما ثابت شود که آن فرد کاملا عوض شده و دیگر آن آدم پیشین نیست: او باید جهانبینی و نگرش قبلی خود را کاملا تغییر دهد، روی علل روانی انجام آن کار بد تعمق و حتی با بیرحمی ریشه یابی کند و با کارد روان خود را جراحی کرده و دلایل کارهایش را بفهمد، با کمک فرد متخصص روانشناس کودک درون یا هشت سال اول خود را چک کند تا آسیبها را بیابد و درمان کند و تنها در این صورت است که ابراز پشیمانی و تاسف او قابل قبول است وگرنه اصلا کافی نیست و او بیشتر به این دلیل متاسف است که ما مچش را گرفتیم و اگر اینگونه نمیشد به کارهایش ادامه میداد و هیچ تضمینی نیست که باز هم در آینده ادامه دهد.
روانشناسان معتقدند:
نباید در طول دوران زندگی و در همه روابطمان، نقش فداکار فنا رفتهای را ایفا کنیم که ضعیف بوده و نمیتواند شخصیت واقعی و مطالبات خود را عرضه کند، چون نتیجهای جز سرخوردگی عایدمان نمیشود و اطرافیانمان نیز به مرور فداکاری و از خود گذشتگیهای بیدلیل را وظیفه ما و حق مسلم خود میدانند، حتی اگر این از خود گذشتگی به روح و روان ما آسیبهای جدی وارد کند.
به همین خاطر:
بخشش زمانی ارزشمند خواهد بود که طرف مقابل به اشتباه خود پیبرده و از تکرار آن بیم داشته باشد. بخشش زمانی تأثیرگذار خواهد بود که فرد تقصیرکار در صدد جبران اشتباه خود برآید و اظهار پشیمانی کند. اما در مقابل، تحمل و فداکاری در طولانی مدت به طرف مقابل این اجازه را میدهد که اشتباهات خود را تکرار کرده و حتی در آینده اشتباهات بزرگتری را مرتکب شود.
- این باورهای ما نیستند…؛
- اعتقاد ما نیستند که جهان رو میسازند…
- حتی انتظارات ما نیستند که مردم و جهان، باید بر مبنای اون حرکت کنند…
- احتیاجات ما حق ما نیست…
- بلکه مسئولیت ماست که باید اونا رو برآورده کنیم!، نه اینکه انتظار داشته باشیم دیگران احتیاجات ما رو برآورده کنند…
آن تخممرغ دزد، هرگز شتر دزد نمیگشت، اگر همان ابتدا آن تخممرغ فروش، تخممرغ دزد را نمیبخشید.