این نوشته در ادامه مقالهی تغییر کن یا بمیر است، پس اگر نمیدانید داستان از چه قرار است، زحمت بکشید برگردید و اول آن را بخوانید. Change or die اسم کتابی است که توسط آلن دویچمن(نویسنده و روزنامهنگار معروف در حوزه تکنولوژی) نوشته و تبدیل به عبارت رایج و معروفی شده است. جملهای کمی ترسناک که باور بزرگ و مهمی را مطرح میکند: تغییر نکردن منجر به حذف شدن میشود. چرا؟
دایناسورها که معرف حضور هستند؟ خزندگان غولپیکری که زمانی بر خشکیهای کرهی زمین تسلط یافته و تبدیل به جانداران برتر سیاره شدند. اما الآن هیچ نامونشانی از آنها نیست به جز یک سری فسیل و تندیسهای مضحکی در پارک ژوراسیک تهران. در مقایسه با این جانداران قوی جثه اجداد عزیزمان را میبینیم که باقی ماندهاند، تکثیر پیدا کردهاند و الآن نه تنها به سکونت در زمین رضایت نمیدهند دنبال سکونتگاهی دیگر در منظومه شمسی میگردند. در آن انقراض و این ماندگاری چه رمز و رازی نهفته است؟ قدرت تطابق، تغییر و سازگاری.
درست است که دلایل متعددی برای انقراض دایناسورها وجود دارد اما بسیار مهم است که بدانیم آنها نتوانستند خودشان را با تغییرات آبوهوایی و اقلیمی، تغییر اکوسیستم و... آداپته کنند و اینجا بود که کمکم نسخهی نابودیشان پیچیده شد. این قانون همچنان پابرجاست. آدمها، سازمانها و کسبوکارها، نظامهای سیاسی و جوامع اگر بخواهند به حیات خود ادامه داده و سهمشان را از زندگی، فرصتها، ثروت و منابع بهدست بیاورند باید متوجه تغییرات باشند. نه تنها حواسشان به تغییرات رخ داده باشد بلکه باید بو بکشند و تغییرات آتی را نیز پیشبینی کنند. ما در روزگاری زندگی میکنیم که تنها چیز ثابت تغییر است. نرخ تغییر و دگرگونی و عوض شدنها به شدت بالاست. تکنولوژی سوار بر یک اسب بالدار به تاخت میرود. سبک زندگی، فرهنگ، شیوههای انجام کارها، قاعده و قانونهای حاکم بر کسبوکار، مناسبات سیاسی و... همه در حال تغییر کردن هستند. آنهم خیلی سریع و بازنده کسی است که نخواهد یا نتواند خودش را بهروز کرده و هماهنگ با تغییرات پیش برود. شاید خیلی از این تغییرات انتخاب ما نباشند، شاید احساس کنیم به ما تحمیل میشوند؛ اما مجبور هستیم انعطافپذیری لازم را داشته و تغییرات را بپذیریم وگرنه باید به دایناسورها سلام کنیم.
حد و مرز این نیاز به تغییرپذیری و انطباق و سازگاری کجاست؟ ما تا کجا باید به هر سازی که دیگران برای ما و این دنیا میزنند برقصیم؟ واقعیت این است که سازگاری با تغییرات، پشتبام وسیعی است که دو طرف دارد. قطعاً باید مواظب باشیم از آن طرف بام نیفتیم. این موضوع مهمی است که باید دربارهاش فکر کنیم و تکلیفمان را با خودمان روشن کنیم.
شاید ارزشها بهترین معیار و سنجهای باشد که به ما کمک میکند بفهمیم در این دنیای شلوغ و آشفته تا کجا باید به تغییرات تن بسپریم. تغییرات مثل جریان خروشان رودی است که ما ناگزیر هستیم واردش شویم اما حواسمان باشد که کنترل باید دست ما باشد، شاید گاهی باید از جریان رود خارج شد و اجازه نداد ما را به هرکجا که دلش میخواهد ببرد. یادمان نرود، تغییرسازان بعضی وقتها مصلحت خودشان را در نظر میگیرند نه مصلحت ما را. مصلحتی که عمدتا به دنبال القای این ذهنیت است که "تو اگر فلان کار را نکنی، فلان چیز را نداشته باشی، بهمان تغییر را نکنی یک چیزی کم داری. هویت و اعتبار تو در گرو این تغییری است که من میگویم". پس حواستان باشد دارید وارد کدام رود میشوید و همراهی با آن بناست شما را به کجا برساند. ارزشها را فراموش نکنید.
اگر این نوشته برایتان جالب یا مفید بود، برایم کامنت بگذارید و آن را از دوستانتان نیز دریغ نکنید😉