شب یلدا
بـــوی یــــــلدا را می شنوی؟
انتــهای خیــابان آذر...
بــاز هم قــرار عاشقانه پائیز و زمــستان.. قــراری طــولانی
به بلندای یــک شب....
شــب عشق بازی بــرگ و بــرف...
پــائیز چــمدان بــدست ایــستاده..
عــــزم رفــتن دارد...
شب یلدا یک بار دیگر همه ما را دور هم جمع مى كند اما کاش این دور هم بودن ها به یلدا و نوروزهای ما محدود نباشد، کاش برای دور همی های خود دنبال بهانه نباشیم و هر دلتنگی و هر اوقات فراغتی را بهانه ای کنیم برای دور هم جمع شدن های مان …
گفته بودی بهار میآیم، زمستان از راه رسیده، هنوز تو در راهیی؟!
گقته بودی پاییز هنگام برگ ریزی درختان، در زیر درختان برگریز قدم خواهیم زد، برگها همه ریختند. خبری از تو نشد.؟!
گفته بودی در شب یلدا من انار قندهار با خود میآورم، تو شعر حافظ شیراز را بخوان. حافظ را خریدهام؛ اما از تو و از انار خبری نیست.؟!
گفته بودی در شبها دراز زمستان قصههای هزار یکشب را برایم بخوان، همهی شان را حفظ کردم. اما جای تو خالیست که بشنوی.؟!
نمیدانم این گفتهها را دروغ بنامم، یا وعدههای ناممکن....!
یلداتان به شادی عزیزان