نکته: این مقاله تجربه شخصی من از برخورد با مردها و زنان دارای این گرایش هست و فقط احساس درونی خودم رو توضیح میدم پس لطفا گزارش نزنید، اگر جایی مشکل داره تذکر بدین اصلاح میکنم
بیدیاسام انواعی از شیوههای اغلب وابسته به عشق شهوانی یا نقش آفرینی شامل اسارت، نظم، تسلط و تسلیم، سادومازوخیسم است. بیدیاسام سر عبارت بستن (Bondage)، نظم (discipline)، تسلط (submission) و سادومازوخیسم یا لذت بردن از درد کشیدن (sadomasochism) است، بر پایهٔ یک مطالعه در سال ۲۰۱۳، افرادی که گرایشهای بیدیاسام دارند، نسبت به گروه شاهد، دارای ویژگیهای شخصیتی مطلوبتری بودند
من توی کانالهای تلگرامی (که رمانهای زیرزمینی و تماما پر از تجاوز و تحقیر میسازن و با کمال تعجب کلی مخاطب نوجوون دختر هم دارن) پیجهای اینستاگرامی (که تحت عنوان اعتراف یا حل مشکل این موضوع رو مطرح میکنن) چنلهای یوتیوب (که با این محتوا جوک میسازن و به ظاهر میخندن) هزاران بار با اینها روبرو شدم اما هیچوقت فکر نمیکردم شدت ماجرا اینقدر زیاد باشه که طی سالهای اخیر از هر ۱۰ نفر مردی که به قصد آشنایی برای ازدواج باهاشون صحبت میکنم حداقل ۵ تا ۷ نفر این گرایش رو دارن یا میخوان لااقل به عنوان تنوع تجربهاش کنن و من اینطوریم که 😐!!!!!
بابالنگدرازم میگفت: آخه مگه همون چیزی که خدا و پیغمبر حلالش کردن چه مشکلی داره؟
واقعا حق با بابالنگدرازم هست، ما آدما انگار همون زمانی که به شکل انسانهای اولیه بودیم و از صبح تا شب از ترس خرس و پلنگ قایم میشدیم زندگی نرمالتری داشتیم تو دنیای مدرن که مشکلات انسانهای اولیه رفع شده و یک جامعه امنتر به مراتب ایجاد شده انگار وضعیت بدتر شده گویا این مسئله که دغدغه نیازهای اولیهشون رفع شده باعث میشه بیشتر به خوی حیوانیشون بها بدن، چرا انسانها میخوان برای هر چیزی لقمه رو دور سر خودشون بپیچونن؟ یعنی اینقدر یه رابطه نرمال و عادی خسته کننده شده که برای تنوع دادن به رابطه باید رفت سراغ چنین چیزهای وحشتناکی؟ وقتی با مادرم یا برادرم در مورد دلیل رد کردن فلان شخص حرف میزنم چطور میتونم بهش بگم چرا ردش کردم؟ چی بگم؟؟ بگم من دختری هستم که ترجیح میدم همه چی قبل ازدواج برام مشخص و مرز بندی شده باشه تا اینکه بعد ازدواج یهو طرف بیاد بگه باید فلان کارو برام بکنی و برای همین توی همون جلسه آشنایی موضوع "رابطه جنسی" رو وسط میارم و همش خدا خدا میکنم که بگه "من یه رابطه عادی میپسندم همون چیزی که خدا و پیغمبر گفتن" ولی میبینم نه بابا ماجرا بیخ پیدا میکنه
تصوری که قبلا از رابطه BDSM داشتم این بود که این رابطه همون حالت "تجاوز گونه" هست یعنی تو رابطه با اون فرد رو دوست داری اما ترجیح میدی یه رابطه اجباری باشه طوری که اختیار تو، توی اون رابطه سلب بشه مثل بستن دستها و رابطه زوری داشتن، بعدها متوجه شدم که این تازه شروع ماجراست و تو دنیای امروز بعضی چیزها هستن که نمیشه آدم ازشون بیاطلاع باشه یعنی اینطوریه که وقتی طرف میاد بهت میگه گرایش BDSM دارم و بعد بگی نمیدونم چیه!! اون در جواب میگه "میخوای ادای تنگارو در بیاری؟" و خب آدم مجبور میشه چشم و گوشش باز بشه (ای کاش باز نمیشد و میتونستم برگردم به زمانی که نمیدونستم)
توی تلگرام هستم که یک آقا به پیوی من پیام میده، گفته بود پیام منو تو کامنتهای یک کانال پیدا کرده و از لحن حرف زدن من خوشش اومده (زهره خانوم ما دهنش بسته نمیمونه توی هر پلتفرمی ایشون اظهار نظر باید بکنن، اونجا هم در مورد موضوع کار از سن ۱۸ سالگی و اینکه چه توصیههایی میشه کرد یه طومار نوشته بودم😂) به هرحال از اونجایی که مامانم همش غر میزنه و میگه "تو با این اخلاق بدت اصلا اجازه نمیدی یه پسر بهت نزدیک بشه تو حداقل اجازه آشنایی بده شاید آدم خوبی باشه" من هم مطیع حرف مادر بزرگوار شدم و به این آقا اجازه آشنایی دادم و شروع کردیم به حرف زدن، از سنش، از شغلش، از درسش گفت تا رسیدیم به رابطه جنسی و من در مورد میزان نیاز جنسیشون پرسیدم (یکی از اصلیترین سوالات قبل از ازدواج همین هست، یک فرد با طبع سرد و یک فرد با طبع گرم اصلا مناسب هم نیستن) و زمانی که اینو پرسیدم گویا منتظر بودن که شروع کردن از گرایششون تعریف کردن و اینکه گرایش BDSM دارن!! من بعد از شنیدن و حرف زدن در این مورد محترمانه جوابشون رو دادم و رفتم پی کارم اما متاسفانه همیشه اینقدر قشنگ تموم نمیشه
همه اینقدر محتاط عمل نمیکنن، اکثر مردهایی که این گرایش رو داشتن چه توی دایرکت اینستاگرام چه توی پیوی تلگرام از همون لحظه اول بعد از یه سلام علیک ساده و یه معرفی کوتاه اون روی ارباب گونه خودشون رو نشون میدن و طوری امر و نهی میکنن انگار دارن بهت لطف میکنن که میخوان با تو این رابطه رو تجربه کنن، متاسفانه فقط در مورد آدمهای دو روزه مجازی نبوده "مشاور تحصیلیم" و حتی نامزد یکی از دوستام "آقای وکیل" هم یک شب با حال بد و پر از شهوت دقیقا با همین درخواست بهم پیشنهاد دادن و جالب بود با اینکه من بعدا به دوستم قضیه رو گفتم اما ایشون تصور کرد من دارم بهش حسودی میکنم و نمیخوام که با یه وکیل محترم ازدواج کنه!!
گاهی هم به جای بلاک و فحش دادن سعی میکردم با آرامش باهاشون حرف بزنم و ازشون بپرسم دلیل این گرایش چیه اما سر باز میزدن چون اونا به درجهای از خودشناسی نرسیدن که بتونن امیالشون رو ریشهیابی کنن دوباره یک فرد بعد از چند روز صحبت کوتاه و دوستانه یک شب با حال بد پیام داد و من اینبار از این فرد پرسیدم کل رابطه مد نظر و محبوبش چطوریه؟ دوست داره چطوری تجربه کنه؟ و اون گفت دوست دارم "برده جنسی" من باشی دلم میخواد با "چشم بند" چشمات رو ببندم و دست و پاهات رو به تخت یا به همدیگه ببندم تا مطیع من باشی و نتونی تکون بخوری!!
من در سکوت بودم و اون ادامه داد: بعد از اینکه دست و پاهات رو بستم حالا وقت تنبیه کردنت هست باید شلاق بخوری!! باید طوری تنبیه بشی که بفهمی هیچوقت حق نداری روی حرف اربابت حرف بزنی
مثلا برای تنبیهت مجبورت میکنم اینو به خودت وصل کنی و مثل یه هاپو کوچولو چهار دست و پا راه بری و برام پارس کنی، قلادهات رو میبندم به گردنت و با زنجیر تو رو دور تا دور خونه حرکت میدم
شوک عصبی
شوک عصبی
شوک عصبی
واقعا مغزم نمیکشه بخوام از تصوراتشون بیشتر از این بنویسم ولی من نمیتونم هضمش کنم، وقتی سالها توی جامعه باشین و با صدها آدم مختلف در هر سال حرف بزنین متوجه تغییر جامعه در طول سالها میشین، چیزی که یک زمانی فقط یک جوک توی کلیپهای یوتیوبی بود الان تبدیل به بخشی از روتین عادی اکثر رابطهها شده حتی مردهای متاهلی رو میدیدم که رابطه نرمال با همسرشون دیگه براشون جوابگو نیست چون اونها همیشه دوست داشتن این مدل رابطه رو تجربه کنن و من داره خونم به جوش میاد برای همین هم دیگه هیچ شوخی جنسی و زنندهای برام جالب به نظر نمیرسه و نمیتونم اثراتی که روی مغز انسانها میذاره رو نادیده بگیرم و یا بگم به من ربطی نداره هرکس این محتوا رو دوست داره بذار نگاه کنه به من چه!!! بطن جامعه کاملا تغییر کرده نسبت به چند سال قبل و هیچکس متوجه این قضیه نیست
یکی از بدترین حرفهایی که توی عمرم شنیدم این بود که وقتی طرف این مراحل رو داشت تعریف میکرد من بهش گفتم که "خوشم نیومد" و اون با غرور خاصی برگشت گفت "شما زنا همیشه اینطوری هستین اولش میگین نه، نه ولی چند دقیقه بگذره خودتونم نمیخواین تموم بشه"
متاسفاته برخی فانتزیهای جنسی به قدری وقیح و کثیف هستن که حتی باورم نمیشه طوری که اینهایی که تا اینجا گفتم در برابرشون هیچی نیست، یارو برمیگرده میگه "دوست دارم جلوی خونوادت بک*نمت" یا میگه "دوست دارم داداشت تشویقم کنه من بک*نمت" و من واقعا تعجب میکنم که چرا اینها جزو دسته بیمارهای روانی دسته بندی نمیشن؟ چرا؟؟ اگر من بیام هر روز بگم که چقدر دلم میخواد یه بمب هستهای بسازم و باهاش دنیا رو نابود کنم آیا من سلامت عقلی خواهم داشت؟ اینا اونقدر بیناموس و بیهویت هستن که هر فکر رذل و کثیفی توی ذهن بیمارشون میگذره و میدونین چی دردناکه؟ اینا آدمای بیکار و لودهای نیستن خیلی از کسانی که این گرایش و دقیقا همین فانتزیهای بالا رو داشتن کسانی بودن که توی رده کارمندها و افراد بااحترام جامعه قرار میگیرن مثلا یکیشون کارمند بانک و یکی دیگه یه وکیل دادگستری بود چطور ممکنه؟
بعله زیر پوست شهر در کنار تمام آدمهای مؤدب و متینی که در طول روز میبینیم هر انسانی یه روی پلید و ترسناک داره که فقط مخصوص تخت خواب و اعمال مربوط به اون هست، اونوقت به طرز جالبی توی مقالهای که در انتقاد به یوتیوب فارسی نوشته بودم یه نفر اومده بود یه طومار بلند و بالا نوشته بود و به خودم حمله کرده بود و گفته بود تو خودت مریضی که فکر میکنی این محتوا مشکل داره، اینا فقط جوک و شوخی و خنده هست و برای سرگرمی نگاه میکنیم!! یه چیزی که برای من ترسناک هست اینه که بعضیا اینو دیگه یه چیز کاملا نرمال میبینن و به نظرشون اینکه یه نفر چنین درخواستی داره چیز عجیبی نیست!! من دیگه حرفی ندارم فقط امیدوارم روزی نرسه که از هر ۱۰۰ نفر ۹۹ نفر رابطه BDSM بخواد و تهش هم ارجاع بدن به ویکی پدیا بگن برطبق فلان مقاله گفته شده ماها که این گرایش رو داریم ویژگیهای شخصیتی مطلوبتری داریم!! وات د فاک آخه!!!!!!!!!!!
من قبل اینکه داستان خودم رو بگم سالهای خیلی زیادی فقط شنونده بودم و توی تلگرام و اینستاگرام و هر بستری سعی میکردم دغدغهها و مشکلات فردی انسانها رو گوش بدم با اینکه هیچ پولی از این راه بدست نمیآوردم ولی همین مسئله باعث شد من با قشر بزرگی از افراد از پسر نوجوون گرفته تا آقای دکتر و مهندس و مشاور و وکیل و بیکار تا مردهای ۵۰ و ۶۰ ساله در ارتباط باشم و داستانهای خیلی زیادی رو ببینم و بشنوم
پست شماره ۷۶ / ۱۷۱۶ کلمه
تاریخ ۲۹ بهمن ۱۴۰۲
سایت ویرگول