بعد از یک سلسله مقالات مرتبط با وسواسهای تمیزی و عکاسی از ریز به ریز وسایلی که خریدم میشه گفت این بخش به پایان میرسه!! البته که وسواسهای من مختص به وسایل فیزیکی نمیشه و متاسفانه در بعد دیجیتالی این وسواسهای فکری خیلی عمیقتر و شدیدتر هست اما فکر میکنم برای یک مدت بهتره این مبحث ادامهدار نشه تا خیلی کسل کننده نباشه و بعد از مدتی به بعد دیجیتالی هم خواهیم پرداخت!!
حالا بعد از چندین روز تلاش که تک تک وسایل هنری و لوازم التحریری که اینطوری پلاستیک پلاستیک بسته بندی کردم رو بیرون بکشم و ازشون عکاسی کنم وقتش بود که به این قائله خاتمه بدم و یه خسته نباشید محشر به خودم بگم، این پلاستیکها هر کدوم وسایلهایی هستن که توی کمد پارچهایم طبقهبندی کرده بودم
خورشید تو بهترین موقعیت خودش قرار داره، نور خیلی قشنگی داخل اتاق میتابه، همه چیز خیلی رویایی به نظر میرسه و من حال خوبی دارم، مغزم در آرومترین حالت خودش بعد از مدتها هست خیلی احساس آرامش دارم واقعا عجیبه!! انگار کوه جابجا کردم به خودم افتخار میکنم!!
چندین عکس از زوایای مختلف میگیرم، دلم میخواد این صحنه قفل بشه!! چقدر این مدت خسته شدم با بیرون ریختن کل وسایل و عکاسی ازشون اما حالا خیالم خیلی راحت شده!! انگار همشون رو مهر و موم کردم، حالا میتونم با خیال راحت ازشون استفاده کنم و مطمئن باشم ازشون عکس دارم که بعدها به بقیه نشون بدم(چرا اینطوری فکر میکنم؟ چرا دائم دنبال سند و مدرک هستم؟ نمیدونم)
چقدر برای بدست آوردن این کنج زحمت کشیدم!! وقتی ۲۱ سالم بود میخواستم دوباره برای کنکور بخونم و اون زمان پیج بلاگرهای کنکوری رو دنبال میکردم و همشون اتاقهای خوشگل داشتن اما من نداشتم همین عقده باعث شد تا خودمو خفه کنم با خرید مداد و خودکار و دفترهای قشنگ و دیوار پشت میز رو رنگ کنم تا سیاهی و دود حاصل از گرد و خاکهای سیستان کمتر به چشم بیاد تا یه میز قشنگ داشته باشم، ولی وقتی بهش رسیدم دیگه ۲۵ سالم شده بود و من دیگه اون ذوق و شوق رو نداشتم اما بازم خدا رو شکر!!!
با وجود همه سختیها خیلی دوسشون دارم وقتی اینجا رو تمیز میکنم و دم غروب تو همچین زاویهای نگاهش میکنم دلم ذوق میکنه برای اون کنج دنجی که سالها رنجش رو کشیدم تا بدستش بیارم
اینها هم همون وسایل هنری نقاشی روی سفال و شمعسازی هستن که اینطوری بستهبندیشون کردم تا از گرد و خاکها در امان باشن!! چقدر دوستشون دارم عاشقشونم!! اینقدر که توی این خونه بابت این علاقهام تحقیر میشدم همش منتظر روزی بودم که بتونم توی خونه خودم با عشق و افتخار کار هنری انجام بدم
در نهایت پس از کلی کشمکش این دفتر برای حداقل چند ماه بسته میشه هرچند مطمئنم دم عید دوباره این هوس توی سرم میوفته که از تک تک اجزا عکس بگیرم اما خوشحالم که تا اون زمان حداقل میتونم آروم بگیرم!!
پ.ن: شاید با خودتون بگین خب این وسواس عکس گرفتن رو کنار بذار، حقیقت اینه که این وسواس یکی دو ساله توی سرم افتاده و راه جایگزینی برای وسواس وحشتناکتری هست که قبل از اون داشتم، قبل اینکه از وسایل عکس بگیرم عادت داشتم که یه کلاسور بردارم و شروع کنم به لیست گرفتن از تمام داراییهام، انگار اینها ارث و املاک من هستن که قراره بعد از مرگ من سر وراث تقسیم بشن و من دونه به دونه لیست میگرفتم مثلا ۵ عدد قلموی سرگرد، ۳ عدد قلموی سرتخت، ۲ عدد رنگ زرد، ۱ قوطی رنگ آبی، ۲ عدد بوم نقاشی، ۲۰ عدد نخ گلدوزی و الی آخر ... باورتون نمیشد چقدر وقتگیر و چقدر احمقانه بود که البته اون دفترها رو نگه داشتم برای روزی که بتونم به یه متخصص نشون بدم و حتی اگر درمانی هم نداشته باشه بفهمم من دقیقا چه مرگم بوده!!! اما حداقل خوشحالم که تونستم مغزم رو متقاعد کنم تا به جای لیست دستی گرفتن که هفتهها طول میکشید به عکس گرفتن رضایت بده تا ظرف چند روز قال قضیه رو بکنم!!
پست شماره ۴۹ / ۶۹۱ کلمه
تاریخ ۸ دی ۱۴۰۲
سایت ویرگول