بی تو دیوانه تر از ما دل دیوانه ماست
این نشانه ز تو و عشق صمیمانه ماست
شهر رسوا زده از صحبت رسوایی توست
خلق را ورد زبان قصه افسانه ماست
روزگاری است که چون صید گرفتار توام
دام ما زلف تو و خال لبت دانه ماست
تا تو را هست چو خورشید فروزنده روخی
پس چرا تیرهتر از شب همه شب خانه ماست
نیست ما را به می و ساقی و پیمانه نیاز
لب تو هم می و میخانه وپیمانه ماست
گر به داد دل ژولیده تو دلبر نرسی
یار ما ناله و فریاد غریبانه