بار الها چه کنم یار جوابم کرده است
ترک من کرده و بیگانه خطابم کرده است
از کفم برده به یک طرفه نگاهی دل و دین
عشق او دربدر و خانه خرابم کرده است
چشم مستش به خدا برده ز کف صبر و قرار
خود چو آب است مرا همچو حسابم کرده است
قد او کرده کمان قامت من وای به من
زلف پر پیچ و خمش در تب و تابم کرده است
یک طرف درد فراق از طرف یار مرا
آشنا با غم و اندوه و عذابم کرده است
روی نیکوش روبوده است توان از تن من
بوی او نشئه تر از بوی شرابم کرده است
باز می بینمش هر شب من علی به خواب
بی خود از شور نی و چنگ و ربابه کرده است