باران در آسمان ابری و در میان ابرهای سفید رنگ دیده نمی شود، بینش خود را به رنگ دیگری تغییر بده . وبسایت شخصی: amirhoseinarshad.top
چگونه «توهم خود بزرگ بینی» شما را از درون پوچ میکند؟
امان از خروسهایی که فکر میکنن خورشید با صدای اونها طلوع میکنه ...

این فقط یک ضربالمثل بامزه نیست؛ این تراژدی پنهان بسیاری از آدمهای دور و بر ماست. البته که بحث ما دیس کردن خروسها نیست! بحث خیلی جدیتر از این حرفهاست. این داستان، داستان آدمهایی است که در تله توهم خود بزرگ بینی گیر افتادهاند و نمیدانند که این توهم، اول از همه دارد خودشان را نابود میکند.
سندروم سلبریتی؛ وقتی درگیر توهم خود بزرگ بینی هستی
بیایید یک خط پررنگ بین عزت نفس و خود بزرگ بینی بکشیم. عزت نفس یک گنج درونی است. اما توهم خود بزرگ بینی یک نمایش بیرونی است. توهمی که در گوش تو زمزمه میکند: «تو مرکز دنیایی و همه دارند به تو نگاه میکنند.»
فردی که درگیر این توهم است، مدام در استرس به سر میبرد. «چی بپوشم؟»، «کجا برم؟»، «چطور رفتار کنم؟». انگار یک بازیگر هالیوودی است که زیر ذرهبین قرار دارد. وقتی در فروشگاه خرید میکند، حس میکند همه دارند او را تحلیل میکنند. این توهم آنقدر قوی میشود که خودش هم باورش میکند.
او خودش را گم میکند و تبدیل به یک موجود پوچ میشود که دائم میخواهد ثابت کند «من بزرگم»، اما نمیداند که ذات و هویت درونی آدمها، بلندتر از ظاهرشان فریاد میزند.
ریشه این نیاز در خلاء درونی:
این جستجوی بیپایان برای تأیید، در واقع تلاشی ناخودآگاه برای پُر کردن یک خلاء عمیق درونی است. فرد مبتلا به سندروم سلبریتی، «ارزش» خود را به عملکرد یا واکنش لحظهای دیگران گره زده است. او به جای تکیه بر سنجشهای معتبر درونی (آنچه واقعاً میداند و میتواند)، تبدیل به آینهای شده که فقط بازتاب تأیید دیگران را میپذیرد. به همین دلیل است که وقتی موج تمجید فروکش میکند، نه تنها حسش بد میشود، بلکه بهشدت «خُرد» میشود؛ زیرا زیربنای هویتش سست است و با کوچکترین لرزش بیرونی فرو میریزد.
تصویر خود و فاصلهی ایدهآل:
نکتهی کلیدیتر، همان تفاوت تصویر است؛ فرد مبتلا به سندروم سلبریتی، تصویری فرازمینی از «خودِ ایدهآل» در ذهن دارد (همانند سلبریتیهای بینقص و کاریزماتیک). او دائماً در حال مقایسه کردن «خودِ واقعی و پر از نقص روزمره» با آن «خودِ ایدهآلشده و مورد تحسین عمومی» است. مسیر به سوی عزت نفس، دقیقاً از همین نقطه آغاز میشود: کاهش فاصلهی بین این دو تصویر. با پذیرش تدریجی نقصهای انسانی و تمرکز بر پیشرفتهای ملموس و واقعی (نه بازتاب دوربینها)، کمکم آن تصویر ایدهآل بیرونی اهمیتش را از دست میدهد و فرد میآموزد که ارزشمندی یک گنجینهی پایدار است که نباید به باد هر انتقاد یا هر نیاز به تشویقی سپرده شود.

لحظه حقیقت؛ وقتی در «خلوت با خودت» تنها میشوی
این نمایش پر زرق و برق تا کی ادامه دارد؟ تا لحظهای که به خانه برمیگردی. تا وقتی که در اتاقت را میبندی و در خلوت با خودت، با تنها کسی که نمیتوانی برایش نقش بازی کنی، روبرو میشوی. چیشد عزیز دلم؟ با خودت رو به رو شدی؟ آن همه توجه تمام شد؟ حالا چه؟ میبینی که به یک پوچی عمیق رسیدهای؟
از تنها بودن با خودت میترسی چون برایت حوصلهسربر است؟
خودت با خودت حال نمیکنی؟
این همان هویت درونی توست که باید درست شود. همان چیزی که آدمهای با درک بالا، از پشت نقاب زیبای تو میبینند که درگیر یک توهمی شدهای که از درون پوچی بیش نیست.
راه حل چیست؟ «تعریف عزت نفس به زبان ساده»
این یعنی ساختن عزت نفس واقعی. این همان هنر تعیین حد و مرز است که قبلاً در مقاله «تعیین حد و مرز» به طور کامل دربارهاش صحبت کردم. اگر دنبال تعریف عزت نفس به زبان ساده میگردی، اینهاست:
هر وقت خسته بودی، خودت را به یک دوش آب گرم مهمان کنی.
هر وقت گرسنه بودی، به معدهات احترام بگذاری و غذا بخوری و نذاری گشنه بمونه حتی ساعت دو نصفه شب.
هر وقت چیزی هوس کردی و توان مالیاش را داشتی، برای دل خودت بخری و به تعویق نندازی.
از بهترین ادکلن و وسایلت در خلوت با خودت هم استفاده کنی، نه فقط برای نمایش بیرون از خانه.
جلوی آینه به موهایت شانه بزنی و یک دستی به سر و صورتت بکشی، فقط برای دل خودت.
اینها کارهای کوچکی هستند، اما پیام بزرگی دارند: «من برای خودم مهم هستم.» بگذار راحت بگویم: وقتی از درون با خودت حال کنی، بقیه هم اتوماتیک با تو حال میکنند. آن حس درونی ارزشمندی، به اطرافیانت سیگنال میدهد که چطور باید با تو رفتار کنند.
حتی اگه حس درونیات عدم احترام به خودت باشد، سیگنالش به اطرافیانت این است که این شخص لایق احترام نیست.
مطلبی دیگر از این انتشارات
قدرت کنترل احساسات: جنگ با همهمه ذهنی را متوقف کنید
مطلبی دیگر از این انتشارات
دورهمی دوستانه | اصلا میتینگ دوستانه چیست؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
حرفای ناگفته، زخمهای کشنده