با صدای خیلی سمی آلارم بیدار میشم
به اینور اونور نگاه میکنم و با نعره ی آی ننه چرا زاییدی مَنه از رخت خواب بیدار میشم
امروز یه خبریه گمونم
امروز چندمه؟
اصلا امروز چند شنبه هست؟!
سوال اساسی تر امروز چه سالیه؟!!!!!!!
قشنگ هنگ هنگم، اَی خِدا
خیلی شیک با صورت میرم داخل حمام
لباسا رو میکنم میرم زیر دوش می ایستم و آب رو باز میکنم
و با ندای مااااادر از زیرش میپرم بیرون
قشنگ برق از سه فاز مهره چهارم از پایینِ کمرم میپره
این چرا انقدر یخه؟!!!!!!
اهان دیشب هوس دوش اب سرد رو کرده بودم یادم آمد
پس از تنظیم و آب و دعوا های خیالی داخل حمام میام بیرون
طبق معمول گوشیم رو برمیدارم
و........یااااااا امام زاده بیژن،چقدر پیام از ویرگول و تلگرام !!!!!!!!!
خیلی خب
یه گارد میگیرم وسایل دفاعی رو آماده میکنم و بسم الله رحمن رحیم،پیام ها رو باز میکنم
و میلیون ها تن اعتراض به سمتم رواله میشه و یه پرسش که چی میپوشی؟
خیلی شیک یه پیام مینویسم به این صورت که:
درود
به قران کارام رو انجام دادم
میام هنوز خیلی مونده تا زمان قرار
یه تیپ اسپرت هم میزنم؛سر تا پا مشکی(تو دنیایی واقعی هم همینه)
وسط پارک وایمیستم
و اینو کپی میکنم و برای همه میفرستم خیلی راحت و شیک
وجدان:کار درستی کردی؟
من: آره بابا من نفس هام رو یکی در میان میکشم چون حالش ندارم کامل بکشم بعد تو میخوای تک تک پیاما رو جواب بدم؟
وجدان: وجدانن تو دیگه کی هستی؟
جوابشو نمیدم چون از معده مبارک زنگ میزنن که حاجی اگ بهت بر نمیخوره یچیزی بفرس اینجا
خب چی درست کنم؟
من: نودل:)
قلب،کلیه،ریه،ممد درون،وجدان،معده،روده،همسایه همه با هم یک صدا:نههههههههههه
من:آرهههه
سه ساعت مونده به زمان قرار
خیلی شیک میرم سمت کمد لباسم
یه لباس انتخاب میکنم میزارمش کنار
یه دوش و اصلاح مو و صورت و... آماده شدنم خیلی طول نمیکشه
در خونه رو قفل میکنم
خب به سمت پارکینگ
سوال سخت: ماشین یا موتور؟
پس از فکر بسیار ماشین رو بر میدارم
و مثل همیشه خیلی دیوانه وار به سمت پارک فلان رانندگی میکنم
وجدان:ناموسا آروم تر
من: چه معنی داره یه پسر آروم رانندگی کنه؟
وجدان: :|
یک و نیم ساعت زود تر میرسم اخه احتمال میدادم بچه ها زود تر بیان
هندزفری مبارک رو برمیدارم و به سمت وسطای پارک میرم البته قبل از رفتن خومو یه بار دیگه چک میکنم
یه تیشرت مشکی
شلوار مشکی
ماسک مشکی
کفش و ساعت هم مشکی
عینک هم که دودی
کلا شبیه پایه ها داخل ماه محرم شدم از اونا که دورشون پارچه مشکی میارن
این وسط فقط هندزفریم سفید هست
خب 45 دقیقه میگذره و هیچ کس نیست
یه نفر مخوف رو میبینم
کلاه،ماسک،عینک دودی اندازه سینی
این ترکیب مخوف فقط میتونه برا اسی باشه
میرم جلو میگم: ببخشید شما دنبال کسی نمیگردید؟
میگه:آره یه ادم دراز مشکی پوش
میگی:اسیییی
میگه :ممدددد
میگم: اره خودمم،چه خبر؟ بقیه رو ندیدی؟
+نه کسی رو ندیدم
اینطرف اون طرف رو نگاه میکنم؛دو تا دختر کنار هم درحال پچ پچ
حدس میزنم آلبالو و خواهرش فاطمه باشند(اشم کار بری فاطمه سخته نمیتونم بنویسمش پوزش)
صدا شون میزنم وبعله درست حدس زده بودم
آروم آروم همه بچه ها میان
میا
آرتا
مسیح
آویشن
و...
چقدر با تصوراتم فرق دارند
چقدر با هم فرق داریم اما با این حال ده سال کنار هم خندیدم ، گریه کردیم ، کار کردیم، بزرگ شدیم و در نهاین یه خانواده شدیم
هر کس خودشو معرفی میکنه و گوشه ای وایمیسته
عجیب برام اینایی که آخر شبا داخل گپ باید با تیر میزدیشون که برن بخوابن و حرف نزنند الان جیک نمیزنند
منم ترجیح میدم به موسیقیم گوش بدم و در انتظار باب ایفنجی بمونم
همین الان یهویی
دوست دارم نظراتتون رو بشنوم
خدافزی