برنامه نویس ارشد - دوآپس - توسعه دهنده زیر ساخت ابری - مدرس
برنامه نویسی رو از کجا شروع کردم ؟
اگه این مقاله رو باز کردید، احتمالا شما هم به این مشکل خوردید که اول های راه هستید و نمیدونید که چجوری باید مسیر رو شروع کنین،توش بمونین و ادامه بدین. تو این مقاله سعی میکنم گوشه ای کوتاه از تجربه خودم رو بگم شاید واسه تون انگیزه بخش یا شاید هم برعکس!
شروع
من از بچه گی عاشق کامپیوتر بودم. ۷-۸ ساله بودم که پدرم برام یه کامپیوتر گرفت. با مانیتور crt، از این موس توپی ها، کیبرد مکانیکی سفید. یادمه cpu پنتیوم بود و فکر کنم ۵۱۲ مگابایت رم. اون موقع تازه ویندوز ۹۵ فکر کنم داشت سی دی هاش میومد و تو شهر کوچیکی که من زندگی میکردم ( هشتپر ) ، فقط یه موسسه بود که آموزش استفاده از کامپیوتر میداد. من آموزش استفاده از کامپیوتر رو از سیستم عامل داس یاد گرفتم. یه فلاپی دیسک کوچیک هم داشتم که توش فایل میساختم، دایرکتوری میساختم و ...
یه چند ماهی که گذشت یه سیدی یا فلاپی یادم نیست گرفتم که توش کلی بازی بود، عاشق علاادین شده بودم و همش بازی میکردمش، و همش هم فامیل و دوست و آشنا مسخره میکردن که آره ۲۴ ای بازی میکنه و دستگاه بازی خریدین براش و اینا، که واقعا هم راست بود.
بعد یه مدت که ویندوز ۹۸ نصب کردم. با بدبختی و هزار بار پاک کردن هرچی رو دیسک داشتم، داشتم با اینترنت کارتی دایال آپ میگشتم تو فروم ها ( احتمالا p30world.com ) که برخوردم به یه کانسپتی به اسم برنامه نویسی. و نرم افزاری به نام Visual Basic نسخه ۶...
یه اتفاق جدید
اواخر سال ۸۶ بود به طرز عجیبی علاقه مند شدم به این موضوع و بعد دانلود برنامه که یادمه دو سه روز طول کشید و کلی حرف از خانواده واسه نویز رو تلفن شنیدم، نصبش کردم و شروع کردم با آموزش هایی که توی فایل هلپ بود و از فروم میدیدم، واسه خودم دکمه میزاشتم که کلیک بشه آلرت بده سلام آرش!، بعد که پیشرفت کردم یه اینپوت گذاشتم که اسم رو از داخلش میخوند و آلرت میداد سلام {{اسم}} و این مسیر ادامه داشت تا من یه ماشین حساب نوشتم که نصف دکمه هاش کار نمیکرد اما انقدر ذوق کردم که تا یه هفته هی اجراش میکردم و میبستم و کم کم تابع جمع و ضرب و تقسیم رو بهش اضافه میکردم....
ورود به دانشگاه
سال ۸۸ بود که وارد دانشگاه شدم. کاردانی رو توی لاهیجان خوندم، اولین بار بود که از خانواده دور شده بودم و همه چیز برام جدید بود، از ظرف شستن بگیر تا خوراکی آماده کردن و سر و کله زدن با هم خونه ای ها و ارتباط با دخترا(!). تو دانشگاه بهمون شبکه یاد دادن و من خیلی خیلی خوشحال بودم از چیزی که میخوندم. میکروکنترلر x86 رو یاد گرفتم، برنامه نویسی با زبان اسمبلی، زبان c واسم مرحله آخر بود اون موقع و خیلی دوستش داشتم، عمومی ها رو هم یا میفتادم یا با زور پاس میکردم. ترم ۳-۴ بود که وسط عیاشی و درس با سیستم عامل اندروید آشنا شدم.
ربات سبز پول ساز!
داشتم وارد دانشگاه کارشناسی میشدم که رفتم یه گوشی اندرویدی خریدم ( Samsung Galaxy Fit ) که ببینم چی هست اندروید که انقدر هایپ شده، یادمه یه انسان خیرخواه اون موقع یه دوره ریکورد کرده بود که برنامه نویسی اندروید رو تصویری به صورت فارسی آموزش میداد. از سایت دانشگاه دانلودش کردم و همچنین JDK و ECLIPSE رو هم دانلود کردم و بقیه پیش نیاز های sdk رو هم از خونه با adsl ای که سه نفری پول گذاشته بودیم خریده بودیم دانلود کردم. و شروع کردیم با یکی از دوستام برنامه اندروید نوشتن، از برنامه های ساده بگیر تا کتاب آموزشی و ... تا این که کافه بازار یه پنل باز کرد که میشد برنامه بزاریم و بفروشیم. اصلا انتظار نداشتم کسی برنامه من رو بخره یا اصلا نگاهشون کنه، با نا امیدی اپلیکیشن رو گذاشتم و خب، نتیجه ماه های اول رو میتونین ببینین :
واسه یه جوون ۲۳ ساله دانشجو سال ۹۲ بد نبود، فراتر از فراتر انتظاراتم بود. و ماه های بعدی هم به همین منوال بیشتر و کمتر میشد، من خوشحال بودم نه از این که یه پولی میاد، از این که از چیزی که دوستش دارم داره پول میاد.
یه دو سال که گذشت و من درگیر درس دانشگاه و برنامه نویسی اپلیکیشن بودم، یه آموزشگاه ازم خواست که برم و توش مشغول تدریس برنامه نویسی اندروید بشم و منم از آموزش خیلی خوشم میومد و تونستم تو دو سال کارشناسی به بیش از ۱۰۰ نفر برنامه نویسی اندروید رو آموزش بدم ( بعد ها تو دانشگاه گیلان هم یه دوره برگذار کردم ) ، تو همون آموزشگاه یکی از دوستام (مهیار توشه جو) به آموزش بازی سازی مشغول بود که بهم پیشنهاد داد یه گیم درست کنیم واسه تبلیغ موسسه که بعد ۱ سال سر و کله زدن با یونیتی و آرت زدن اون یکی دوستم (ساعد ایمان)، بازی پاندرو رو ریلیز کردیم که خب کلی هم بازخورد مثبت از مجلات اون موقع گرفت.
استارت داون
سال ۹۲ بود که اولین استارتاپ ویکندم رو شرکت کردم، چه میدونستم یه جوون ۲۲-۳ ساله شهرستانی که استارتاپ چیه، بورد چیه، اسکرام چیه، mvp چیه، همه این موارد واسم جالب بود و جدید و جذاب، و این که میتونستم کلی آدم های گنده اون موقع از لحاظ برنامه نویسی و پروداکت رو از نزدیک ببینم برام مثل یه آرزو بود. و این استارتاپ ویکند ها هی مثل خوره تو جون آدم مینداختن که آره تو میتونی این ایده توی مغرت رو بزنی و میلیاردر شی، اما خب تو بیشتر موارد شهرستانی بودن و سرمایه گذار نداشتن اصلا نمیزاشت تو پروداکت اولیه ات رو بتونی آماده کنی، چه برسه به این که به بازار ورود کنی. اما واقعا دانش و تجربه ای که از حرف زدن با بعضی منتور های ویکند ها نصیبم شد رو هیچوقت نمیتونستم جای دیگه به دست بیارم.
برنامه نویسی از پشت !
سال ۹۴ بود احتمالا که با یه سری از بچه ها جمع شدیم و یه شرکت کوچیک برنامه نویسی ( آن آفیشال ) زدیم دوره همی که پروژه بگیریم بزنیم و به یکی نیاز داشتیم که بک اند کار باشه، من کمی با جنگو واسه اپلیکیشن های خودم بک اند نوشته بودم اما از اونجا به صورت جدی شروع کردم به برنامه نویسی با php و چندین پروژه مختلف داخلی و از مشتری گرفتیم و تحویل دادیم کج و کوله، بیشتر وقت مون هم با dota2 و کد و سیگار و آب! میگذشت، تا اینکه یکی از دوستام بهم پیشنهاد داد بیا تهران و من رفتم بعد چندین جا مصاحبه دادن و فیل شدن وارد شرکت پشتیبان شدم، که خیلی بهم لطف داشتن بهم آفر دادن و تحلم کردن تو اون بی تجربه گیم. بعد از اون شرکت وارد دانرو شدم، بعدش وارد یسنا تیم و بعدش هم که الان تو شرکت سويدی it-crown هستم. این مسیر ۳ ساله من تو تهران خیلی سخت بود و خیلی خیلی چیز ها یاد گرفتم و از چند ماه پیش هم با دوستام یه تیم برنامه نویسی خیلی خیلی خوب راه انداختیم که هم تو حوزه زیرساخت فعال هستیم و هم حوزه تولید نرم افزار.
این فرا استراک چر !
من از یه سال و خورده ای پیش به حوزه زیرساخت علاقه مند شدم، از کانفیگ ساده سرور شروع کردم تا مهاجرت به زیرساخت ابری و راه اندازی پایپلاین های ci/cd و مانیتورینگ و ... اما بیایین برگردیم اول این مسیر.
من هیچی رو پروداکشن از سرور نمیدونستم و اولین پروژه هایی که گرفتم واقعا واقعا ۰ بودم اما با جرات و جسارت ( حماقت ؟ ) همیشگیم پریدم و دره ( بدون چتر ! ) و خدارو شکر تونستم تو راه افتادنم، چتر ساختن رو یاد بگیرم و گلیم خودم رو از آب بکشم.
اشتباهات
من یکی از اشتباهاتی که داشتم، پریدن از این شاخه برنامه نویسی به اون شاخه بود ( که سیستم چرا ساز مغزم میگه که شرایط اینو میخواست ) و این باعث شد خیلی چیز یادبگیرم و همچنین باعث شد که نتونم تو همه شون به طور کامل دیپ بشم، اما از سه سال پیش که فقط روی php تمرکز کردم خیلی پیشرفت کردم چه کاری و چه از لحاظ دانش برنامه نویسی
اشتباه دومم این بود که زودتر نیومدم تهران، واقعا شما وقتی تو شهرستانی نمیتونی زیاد این قضیه آیتی رو دنبال کنی، الان رو نبینین سر کرونا هیچی نیست ( امیدوارم وقتی این مقاله رو میخونین واسشون مهم باشه جونمون و همه واکسن زده باشم )، اون موقع که من اول اومده بودم به لطف آقای فرنود هر هفته جلسات همفکر تو شرکت های مختلف برگذار میشد و کلی آپدیت میشدیم.
اشتباه سومم این بود که از کتاب، برنامه نویسی رو یاد نگرفتم، کتاب داریم تا کتاب البته. یک جمله هم در این زمینه بهتون میگم آویزه گوشتون کنین: قبل اینکه زبان برنامه نویسی رو یاد بگیرین، فریم ورک رو یاد نگیرین!
نکات مثبت
اولین نکته مثبت کارم این بود که اصرار داشتم رو هدفم. هر چقدر هم که پول درنمیومد، ادامه میدادم، تا جایی که به پول برسه ( واسه پول کار نمیکردم اما پول باید نتیجه کارتون باشه دیگه؟ درسته ؟ ).
دومین نکته مثبت من تو کار این بود که خودم رو پرزنت میکردم، هر جا جمعی بود هر جا میتونستم افراد تاثیر گذار یا با تجربه تو اوکسیستم رو ببینم شرکت میکردم و تک تک حرف هاشون رو گوش میکردم و نکته برداری میکردم.
سومین نکته مثبت کارم این بود که واسه کارم هزینه میکردم، چه از خرید یه سیستم خوب باشه تا ستاپ خوب، به نظر من شما هرچقدر شرایط کاری آرامش بخش تری داشته باشید، خروجی بهتری خواهید داشت.
سخن آخر
اگه برنامه نویسی رو دوست دارید، بچسبید بهش، حرف بقیه رو از این گوش بگیرید و از اون یکی بدید بیرون، مطمعن باشید که اگه علاقه باشه، هم پول میاد، هم راحتی.
مطلبی دیگر از این انتشارات
طراحی سیستم ماژولار با لاراول
مطلبی دیگر از این انتشارات
پستی ها و بلندی های مهاجرتم به تهران
مطلبی دیگر از این انتشارات
دلایل نارضایتی مصاحبه شوندگان در اکوسیستم استارتاپی !