آمار شهید بهشتی خوندم. حوزه فعالیتم دیتاساینسه. عضو کوچیکی از خانوادهی شتابدهنده سنجیده و شرکت علم داده ارزیاب ام. پروفایل من در ارزیاب: https://arz-yab.com/our-teams/personalpage.php?uid=2
اشتباهات همیشه آموزنده اند.
مدتیه که داریم روی یه پروژه جدید کار میکنیم. پروژهای نیست که زیاد هیجان انگیز به نظر بیاد اما هر پروژه قطعا چیز هایی به آدم یاد میده. دیروز صبح بود که مدیرم اشکان، به من یه تسک محول کرد؛ تسک دربارهی بدست اوردن یه سری اطلاعات از روی یه سایت و ساختارمند کردن اون ها بود. من اشتباها منظورش رو درست متوجه نشدم؛ فکری که کردم این بود که باید کل اطلاعات سایت رو استخراج کنم و ساختار بهش بدم درصورتی که مدیرم فقط بخشی ازون اطلاعات رو میخواست. همینطور مدیرم بهم گفته بود که اگه برام خسته کننده هست؛ این تسک رو بین خودم و یکی دیگه از بچه های تیم تقسیم کنم. دو راه برای انجام این کار به ذهنم رسید:
راه اول: یک راه معمول و و فرسایشی که باید به صورت دستی این اطلاعات استخراج و ساختارمند میشد. شاید اگه با یکی از هم تیمی هام این تسک رو انجام میدادیم فقط دو ساعت زمان برای انجام دادن کل این تسک احتیاج میشد.
راه دوم: یه راهی که برای من به شدت جذاب بود چون تاحالا انجامش نداده بودم و اطلاعات کمی ازش داشتم. برای همین نمیدونستم که چقدر زمان میگیره ازم. توی این راه باید یه برنامه مینوشتم که اطلاعات رو به صورت اتومات استخراج و ساختارمند کنه.
توی این مرحله و این زمان تصمیم گرفتم راه دوم رو انتخاب کنم. شاید یکم بی احتیاطی کردم؛ چون نمیدونستم که چقدر قراره از من زمان بگیره... اما اول به ددلاین و بعد به بقیه تسک هام توی پروژه های دیگه نگاه کردم و به خودم گفتم بذار انجامش بدم ببینم چی میشه. برای همین به هادی، یکی دیگه از هم تیمی هام، که میدونستم تو این حوزه کار کرده؛ گفتم که راهنماییم کنه و بهم کدایی که زده رو نشون بده و یاد بده بهم که خودش چی کار کرده. هادی هم کدای پایتونش رو باز کرد و بهم خط به خط توضیح داد. توی همین حین که ما شروع کرده بودیم و داشتیم کد میزدیم؛ مدیرم اومد و بهش توضیح دادم که داریم چی کار میکنیم... اینجا بود که فهمید من منظورش رو اشتباه متوجه شدم!!! و بهم تسک رو دوباره توضیح داد... و یه مثال زد برام از کاری که دارم میکنم؛ بهم گفت:
کاری که میکنی مثل این میمونه که یه کاپوت طلا رو روی یه پراید بندازی!
اما چیزی که در نهایت بهم گفت این بود که خیلی خوبه که داری یاد میگیری این روش رو. ادامه بده و با همین روش پیش برو ولی به ددلاین برسون :)
من ادامه دادم. کار اون روز تموم نشد؛ به کلی باگ برخوردم... ولی تا جا های خوبی پیش رفتم و بالاخره امروز صبح تمومش کردم و تونستم تسک رو تر و تمیز تحویل بدم.
درسته که منظور مدیرم رو اشتباه متوجه شدم. درسته که تقریبا یه روز کاری ازم زمان گرفت که یه تسک دو ساعته رو تموم کنم. نکتهی این اشتباه این بود که تونستم چیزای جدید و جذاب خوبی یاد بگیرم و انجام دادن اون تسک رو برای خودم لذت بخش کردم. درسته کاپوت طلا روی یه پراید انداختم ولی کاپوت طلا انداختن رو یادگرفتم.
در آخر باید اضافه کنم که دیروز آخر وقت اداری، مدیرم بهم گفت:
این که سعی میکنی چیزای جدید یاد بگیری خیلی خوبه ولی یه مدیر خوب باید بدونه زمان مناسب چه زمانی هست؛ تعداد تسک ها چقدره و بعد متناسب با همهی این شرایط وقت بذاره و کار ها رو پیش ببره.
بعدش هم گفت:
بعد این تسک، ازین چیزی که داری یاد میگیری میتونیم توی پروژه های متناسب به خودش استفاده کنیم.
خیلی خوشحالم توی تیمی هستم که کلی چیز یاد میگیرم؛ هم تیمی هایی دارم که ازشون کلی انرژی میگیرم و مدیری دارم که مربی منه و حتی به اشتباهاتم هم به چشم یه فرصت نگاه میکنه.
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی روش خوشه بندی K-means
مطلبی دیگر از این انتشارات
پیاده سازی الگوریتم های لوید و فورجی - قسمت اول (مجموعه داده Iris)
مطلبی دیگر از این انتشارات
مدیریت داده محور در کسب و کار ها