(INTP)جهان هر فرد، به اندازه وسعت فکر اوست." خونم جوهر خودکارمه" دانشجو معلمِ فرهنگیان| امورتربیتی
چرا نباید از هنر فرار کرد؟
این پست در پاسخ به پستِ سالار نگاشته شده:
باشد که کمی در لطیف تر برخورد نمودن با هنر، تجدید نظر کنند.
لیکن هنر نه تواناست دروغ بگوید، نه خودش دروغ است و نه خلق شده که از چیزی به آن پناه برد، نه بی رحم است که از خودش به چیز دیگری پناه ببری.
نیاز بشریت به هنر بوده و هست و هرچه جلوه و نمود زیبایی و زیباتر نگاه کردن به عالم هستی را در ما برانگیخته کند را شاید با ارفاق بتوان هنر نامید. نامیدن که میشود، اما هنر ها هم طیف دارند، هنر اصیل داریم که بیانگر اصالت هرچیزی میتواند باشند، چون تجسم طبیعت و بازی با واژگان و هنرنمایی رویِ صحنه یا به صدا در آوردن همان سازهای مذکور. و هنری داریم که صرفا راه گریزی است از ناهنر ها.
خیلی کلی تر بنگریم، زندگی کردن خودش هنر میطلبد، حالیا آنکه در این صحنه، بهتر هنرش را به رخ بکشد، یحتمل بتواند جایزه ی بهترین هنرمند، و نه بهترین بازیگر را بگیرد؛ چراکه گفتم زندگی محل نقش بازی کردن در صحنه ی بازیگری نیست هرچند که خدا کارگردان و نویسنده ی آن است، بلکه زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست، پس هنر ذاتی است و از ذات نه میشود فرار کرد و نه میشود به آن دروغ بست که دروغ بستن موجب ابطال روزه میگردد و ما همگی روزه هستیم؛ روزه ی دوری از پلیدی ها و ناهنرها و زشتی ها!
با هنر حتی میشود از وصله های زندگی نزیسته و یک بازنده به زندگی، در امان بود.
اگرچه که نام هر تسهیل بخش روان و ایام را هم نمیشود هنر گذاشت.
اما هنر هرکس برای خودش هنر است.
کسی نمیتواند بگوید چون "چشم چشم دو ابرو" را کشیده ام و مانند پیکاسو رنگ به بوم نپاشیده ام، آنچه اکنون خلق شده، هنر نیست.
هنر حاصل تراوشات درون است. و اگر اپسیلونی به آن خلاقیت افزوده شود فبها ...
اما اگر هنر را معادل مطلق زیبایی معنا کنیم، بارها شنیده ایم که خدا زیباست و زیبایی را دوست می دارد، پس؛ خدا هنرمند است و هنر را دوست می دارد
اینک، چه دروغ است و از چه میخواهیم فرار کنیم؟!
در آینده باز پست هایی من باب هنر منتشر خواهد شد. اینبار نه نقد و دفاعیه؛ بلکه از مسحور کننده و اعجاب انگیز بودنش شاید!
مطلبی دیگر در همین موضوع
دستکاریهای من در زندگی (۲)
مطلبی دیگر در همین موضوع
ما و اشیا(در روایت یک نقاشی)
بر اساس علایق شما
تولدمه ؛)🧸