درد یا لذت کاری که انجام میدی نمی مونه اما افتخار یا شرمندگیش چرا!
افکار و احساسات شب اول
امشب تجربه جدایی نسبتا سختی رو داشتم به همین دلیل تصمیم گرفتم بنویسم تا بلکه حالم بهتر بشه و به قولی احساساتم را سرکوب نکنم، از طرفی می خوام افکار و احساساتم را در بازه زمانی کنار آمدن با این مسئله مقایسه کنم.
نمی دونم چرا همش جمله دبیر ریاضی که گفت سن شما دوره دوستی های کاذبه تکرار و تکرار میشه
دوستی های کاذب دوستی های هورمونی دوستی های دو روزه دوستی های بی معنا دوستی های کودکی دوستی های قضاوت دوستی های دردناک دوستی هایی که آخرش زخم و دردش می مونه
رفیق اگه یه اشتباهی رو دو بار تکرار کردی میری جز آدم احمق ها ( نقل قول دبیر ریاضی )
من یه بار اشتباه کردم تجربه شد
جمله ای خطاب به خودم
ببین اگه دوباره تکرارش کنی میشی آدم احمق ببین اگه تو یه جنگل دو بار یه درخت رو دیدی راهتو گم کردی
ما خطا می کنیم تاوان خطا رو هم پس میدیم دردش می مونه دلتنگی روزای اول تجربشم می مونه مگه نه؟
نصیحت از من به شما: به آدما فرصت دوباره ندید اگه یکی یه بار بهتون ضربه زد سری دوم هم میزنه مطمئن باش
می دونی چی درد داره من همه اینا رو می دونستم گاهی می دونیم و بازم مسیر اشتباه رو تکرار می کنیم
حقیقتا فهمیدم هر آدمی که میاد و به ما ضربه می زنه ما رو بیشتر تو لاک خودمون فرو می بره ما رو بیشتر منزوی میکنه ما رو بیشتر بی اعتماد و شکاک می کنه میشیم یه موجودات با درد ها و ترس ها که شانس ارتباطش با آدما کمتر میشه، تا میاد اعتماد کنه یاد اون قضیه می افته.
راستی من هنوز اون ویسشو دارم که گفت ببین هر چی هم بشه من ولت نمی کنم :)
حقیقتا پشمامم:)) قلبم اصلا :)
من ساده نبودم من ته این کارا بودم من می دونستم با کی لج کردم اخه ای منِ احمق سری قبل کم درد کشیدی که دوباره این کارو کردی آخه احمق جون کی تا آخرش موند که این دومی باشه کی پا حرفش موند
جملاتی که توانایی به درد آوردن قلب، زخمی کردن قلب را دارند:
تو هم مثل بقیه ادمایی برام فرقی نداری
جمله ای که توانایی آن را دارد که قلب شما را وارد کما کند:
دیگه برام مهم نیستی هیچیت برام مهم نیست
جمله ای که توانایی نابود کردن قلب شما را دارد:
از چشمم افتادی
حقیقتا بده که پشت این موبایل لعنتی اشک ها دیده نمیشه
تو رو خدا شما خودتونو اذیت نکنید خب؟ گناه دارید اون دلتون گناه داره چرا وابستش می کنی؟
می دونی از چی می سوزم؟ :) حقیقتا از اون آدمایی ام که هم سخت اعتماد میکنه و هم سخت دوست می دارد اما امان از روزی که لامصبی بی آید و وارد دل وامانده ما شود آن وقت کار دل ما تمام است با این بندگان خدایی که جز درد چیزی ندارند :)
آقا حقیقتا خیلی تحت فشارم درسا، مدرسه، بچه طلاق بودن، انجام دادن کار خونه، شکست عاطفی، تحمیل عقاید پوچ در مدارس... من دیگه نمی کشم :)
دبیر ریاضی گفت: دنیا به آدمای قوی نیاز داره
من می خوام اون آدم قوی باشم
هیچی نباید منو از پا در بیاره
هستن بدتر از من مگه نه :) ولی قوی موندن
از زخم های ما جوانه می روید
بازم جمله خطاب به خودم:
ببین می دونم سخته ولی تو باید قوی باشی خب؟ مامان همه امیدش به توعه، ببین تو قراره به جاهای خوب برسیا تازه اول راهه اول قوی شدن اول جنگیدن اول حس کردن سختیا ولی تو می تونی خب ببین یه روزی برسه بگی دمت گرم می تونی مثل خیلیا کم بیاری و نیاوردی باشه؟ دنیا به آدمای قوی نیاز داره:)
احساساتم در مورد شخص عزیزی که دل ما را عاشق کرد، زخمی کرد، در را بست و رفت :)
حقیقتا اگر احساس مثبتی باشه خاطرات گذشته است که اونم گذشت :) میشه گفت خنثی شدم نه تنفری نه دوست داشتنی
از نظر افکار: اتفاقی که افتاد از همه نظر به نفع دو طرف بود، آرامش من، زمانم، ذهنم در کل نیاز داشتم به رهایی به متعهد نبودن به اینکه رها کنم که طرف ناراحت نشه، رفتار بد نکنم و اینجور حرفا ... از طرفی خیلی خوب یاد گرفتم به حرف دیگران اعتماد نکنم کلا نمی کنم ولی شانس من طرف خوب خودشو تو دلمون جا کرد دیگه :) آره خلاصه هر کی گفت تا آخرش همون جا بفهم این فرق نداره آقا اگه یه درصد ذهنت گفت نه این فرق داره توصیه می کنم کله خود را محکم به دیوار بکوبید که دیگه همچین فکری نکنید :)
ولی مجدد پشمام وقتی آدم شکست عاطفی می خوره این حجم از دپ و منطقی شدن اصلا :))
داشتم خودمو سرزنش می کردم که چرا انقدر التماس طرف کردم که یه فرصت بده ولی الان پشیمون نیستم شاید برای شناخت بهتر طرف کار خیلی بدی هم نبود، راستی ببین تو هیچ شکست عاطفی یه نفر مقصر نیست دو طرف به سهم خود بد بودنت آره مثلا من بده بودم ولی رابطه ای که بدونی آخرش هیچه همون بهتر زودتر تموم بشه و همون بهتر که من شدم آدم بده :))
یه روز یه حرف خوبی رو زد گفت آیلا تو خیلی مهربونی به خاطر همین مهربونی ضربه خوردی به همه شک داری، همیشه استرس داری همیشه :)
یکم دلم برای خودم سوخت ولی دمش گرم می دونست بازم خودش ضربه زد ولی ما مهربونا آنقدر ضربه می خوریم که یه شبی در این شهر تصمیم میگیریم نقاب غرور و سردی و بی تفاوتی بزنیم :)
درست میشه نه؟ قلب من درست میشه؟ جای زخمم درست میشه نه؟ دستای یخ من گرم میشه نه؟ قلبی که داره میزنه بیرون آروم میگیره نه؟ :))
باشه همه اینا باشه ولی من می خوام آدم قوی باشم، همه می تونن ضعیف باشن من می خوام با همه دردا قوی باشم، قوی بمونم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
روزمره نویسی: این شده تصویر دلم از شهرِ من...
مطلبی دیگر از این انتشارات
دوست دارم جانها بوی زندگی دهند
مطلبی دیگر از این انتشارات
جهان پیر است و بیبنیاد.