الفبای من‌درآوردی، راهی برای نجات دفتر خاطراتم

نوجوان که بودم هنوز نوشتن خاطرات در دفتر یادداشت روزانه متداول بود، اینترنت وارد ایران نشده بود و من هنوز کامپیوتر نداشتم و نوشتن با دست روی کاغذ، یکی از فعالیت‌های لذت‌بخش بود.

روزی یکی از بچه‌های فامیل دفترچه خاطراتم را از روی میزم برداشته بود و در حال خواندن، دیدمش! چیز خاصی هم داخل آن دفتر ننوشته بودم؛ ولی خوانده‌شدن یادداشت‌های روزانه‌ام حس خوبی به من نداد.

بعد از آن دو سه باری دفتر خاطرات من در حال خوانده شدن دیده شد تا بالاخره تصمیم گرفتم یک الفبای من‌درآوردی اختراع کنم تا کسی نتواند یادداشت‌هایم را بخواند.

نویسه‌های این الفبا از روی نویسه‌های الفبای فارسی رمزگذاری شده بودند و برای همین به خاطر سپردنشان برایم راحت بود. بعد از آن تا سال‌ها با همین الفبا می‌نوشتم تا نوشته‌هایم از گزند چشمان غریبه در امان باشد.

یک بار مادرم یک ورق از یادداشت‌هایم را دیده بود و می‌گفت آن نوشته‌های چینی‌ات!

یک بار دیگر هم یکی از اقوام مرا در حال نوشتن با آن الفبا دیده بود و فکر کرده بود من یک زبان جدید بلدم.

خلاصه، امشب بعد از سال‌ها دوباره با همین الفبا روی کاغذ چیزی نوشتم و این همه خاطرات زنده شد.