"خلق کردن بی صداست، در سکوت جوانه بزن" یه نویسنده که خود را میان کلمات جاداده. ..
هفته ی اول: نور
نور...
واژه ی محبوبم
که از هر طرف نگاهت می کنم دلم قنج می رود،
که از دیدنت سیر نمی شوم
که از هر نظر تو زیبایی و زیبایی تو در من جریان دارد
که حتی اگر به معنایت نیاندیشم
که حتی اگر رهایم کنی
باز هم ذره ای این عشق، در قلب من کم نمی شود...
.
.
.
بیا ساده تر صحبت کنیم، گفته بودم سخت است ولی بیا سادگی را تمرین کنیم
.
نور کلمه ی سه حرفی از ریشه ی احتمالا ایرانی[بعضی منابع عربی] به معنای ضیاء، روشنایی،نامِ شهری در شمال کشور به نام نور، نام سوره ای از قرآن، اسمی دخترانه مثل: نوردخت، نورا، که بسیاری با شنیدن این کلمه، به یاد تابش نور خورشید می افتند.
بعضی دیگر نور را پرتو معنی کردند،پرتوی خورشید که اگر بتواند از جسمی عبور می کند و اگر نتواند بازتاب می شود.
علوم راهنمایی را به یاد داری؟ بازتاب منشور ها!
همان که نتوانست عبور کند و به هفت رنگ بازتاب شد.
آیا این پدیده از ناتوانی نور است یا منشور؟
علم فیزیک که چیز دیگری می گوید ظاهرا.
.
آیا به معنای دقیق نور چشم دقت کرده ای؟
نور چشم من ..
The apple of my eyes.. ^_^
غیر رویت هر چه بینم نور چشمم کم شود
هر کسی را ره مده ای پرده مژگان من
کسی که توانست زیبایی درون فردی را ببیند، آن وقت است که چشمش نور دارد، وگرنه که دیدن زیبایی صورت که کاری ندارد!
حال؛ آن چه کسی است که تو با او، دیگران را می بینی؟
.
.
.
.
الله النور السماوات و الارض
بعضی از مفسران این آیه را اینگونه تفسیر کردند که وجود خداوند مانند نوری است که هر آنچه غیر خود را ظاهر می کند.
نور گفتی و تمام شد؟
نورِ من... نهایت گرمای سوزان قلبم؛
که از هر طرف می تابد مستقیم بر وجودم؛ که وجودم سرشار می شود از وجودش، که حلول پیدا می کنم و می شوم محو. که در وقتِ تنگ، می شوم دلْ تنگش.
درخشش روز های تار و خسته ی من... با وجودت سرشارم از نیستی کهکشانت،که همان نورت، قطره ای، ذره اش بر گونه ام چکید و جهانم متبلور شد از نگاهت...
می دانی پنهان کردنت برایم چقدر سخت است؟
این تعاریف پیش و پا افتاده در برابر عظمتت هیچ است و زشت
آخر تو نوری؛ کمتر از نور حق تو نیست...
ضیا؟ روشنایی؟ پرتو؟ هه
تو نوری، زیباتر از ماه ای... آقیانوسِ محبت بی کرانت سرشارم کرد و از هرنیازی بی نیاز...
قلبم گویی فهمیده باشد، می تپد برای تو، می سوزد از دوری تو...
نورِ من ...
تو گفتی گزارش بده و تعریفم کن، آخر تصدقان شوم، شما نوری و هیچ چیزی را فراتر از توصیف خودت نیافتم...
تمام نشدنی من؛
می شود تمام قواعد نوشتار را کنار بزنم و دورتان بگردم؟
می شود شما نور چشم من باشی؟
می شود من را به خلوت خودت دعوت کنی؟
می شود نادیده ام نگیری؟
می شود فراموش کنیم که مقصد چه بود؟
می شود الله النور السماوات و الارضِ قلبم باشی؟
می شود...؟

مطلبی دیگر از این انتشارات
هفته ی دوم: ماهِ من
مطلبی دیگر در همین موضوع
پایان با شکوه کاسینی
افزایش بازدید بر اساس علاقهمندیهای شما
داستان نویسی
عاشق نور هستم
برای نور نوشتم
و الان حس میکنم در مسیر نور هستم
خوشحالم
و حس نزدیکی باهات دارم
من عاشق نور بودم
من برای نور نامه نوشتم
نور نامه من رو خونده
پیش خودش نگه داشته
و بعد از ۲۰ سال جواب داده
آیا این پدیده از ناتوانی نور است؟ از شُکوه و جلای نور است...
موفق باشی دوست من :)