Brand Communications Agency | Avideh.com
در چهل سالگی آویده
امروز چهل سال است که به عنوان یک #آژانس_تبلیغاتی معتبر در خدمت شما هستیم. از شما آموخته ایم تا درک کنیم راه چیست و مقصد کدام است.
چل چلی آویده -آژانس ارتباطات برند- برای ما روز بزرگی است. چهل سال عاشقانه زیستن، راهی سخت بود که عشق آسان نمود آن را بر ما.
در چهل سال گذشته بر آویده چه گذشت؟
چهل سالی که همه تجربه بود و دوستی و ارتباطهایی که به خوبی شکل گرفت. گاه قهر و آشتی و دلخوری و گاه شادی بود و رقص و پای کوبی؛ گاه شکست بود و به پای میز نابودی رفتن و گاه چون قماربازی بودیم که تمام کارتهایش را بجز یکی، پایین ریختیم و منتظر عکس العمل رقیبان نشستیم.
گاه رقیبان ما در اوج ناامیدیمان، دستها را بالا برده و تسلیم ما شدند و ما باز در کنار آنان بودیم چرا که یک رقیب میتواند یک سازمان را قدرتمندتر کند.
در آویده -آژانس ارتباطات برند- گاه پای رفتن داشتیم ولی همراه نداشتیم. گاه به قلهها میاندیشیدیم و زمین و زمان با ما یار نبود. گاه هرچه ورق داشتیم همه بیست و یک بود و ما همواره پیروز میشدیم.
گاه دستمان خوب نبود و در بازی میباختیم اما اعتماد به نفس خود را از دست نمیدادیم. گاه زمین میخوردیم و باز دست روی زانوی خود گذاشته و بلند میشدیم، اما هرگز مغرور نشدیم.
از روزهایی برایتان مینویسم که سعی کردیم کار درست را انجام دهیم. سالهایی که در قراردادهای نانوشته به برند خود #وفادار بودیم و دعوت مالی رقبای مشتریان خود را نپذیرفتیم. چون لوطی بودن و داشتن معرفت برایمان اصل هست. پول و ثروت برایمان یک وسیله بود برای رسیدن به اهداف بزرگ.
سعی کردیم منش داشته باشیم و معرفت و در کنار آنها یک اصل مهم برایمان وفاداری به برند است. ما همواره تلاش کردیم تا آخرین قطرهی خونمان امانتدار مشتریای باشیم که به ما عزت داده است.
#بسته_بندی بخش بزرگی از توانایی ما شد و در این بخش توانستیم خوش بدرخشیم و کارهایی مانا تقدیم مشتریانمان کنیم.
نگاه ما به وفادار بودن عمیق بود و پایدار. وفاداری به مشتری ای که به آن افتخار میکردیم؛ به مشتریای که از روز اول در کنارش بودیم؛ به مشتریای که اعتبار و درآمد ما از وجود او تامین میشد.
مهم نبود که شب و روز برایش بدویم؛ مهم نبود در راهش سر از پا نشناسیم. کار و تلاش ما همه صداقت بود و علاقه که بتوانیم این نوزاد لایق رشد را پا به پا بزرگ کنیم و به سهم دوم بازار برسانیم. این خود افتخار بزرگی برای ما است.
بارها شماتت شنیدیم. بارها خواستند ما را اغوا کنند ولی ما به یک اصل وفادار بودیم و آن این است که بزرگی مشتری ما بزرگی ما را در بر خواهد داشت. آنقدر در این فکر غوطهور بودیم که گاه از جوانان مشتری میشنیدیم چرا اینقدر این مجموعه دلسوزانه کارهای ما را انجام میدهد؟ چرا اینقدر به ما عِرق دارند؟ شاید ما میخواهیم برند خود را زیر پا له کنیم، به آنها چه ربطی دارد که اینچنین از ما طرفداری می کنند!
تا آنجا که توانستیم سعی کردیم دانش خود را افزون کنیم تا استوار شویم. گرچه در نهایت تنها ماندیم و بی پناه، اما هرگز از وفاداری و قمار خود پشیمان نشدیم.
هرگز نگفتیم اگر پیشنهاد برند دیگری را در این حوزه میپذیرفتیم و همهی تخم مرغهای خود را در یک سبد نمیگذاشتیم بهتر بود. آمدیم جلو و سعی کردیم خود را بهتر بشناسیم.آن زمان که پسر آقای مولوی مدیرعامل شادلی برای طراحی بسته بندی به دفتر ما آمدند،آقای سهیل وفامهر مدیر َعامل سمن سو با سبد کاملی از تبلیغات سالیانه جلسات متعددی را با ما داشتند تا قبول کنیم و کارهای آنها را انجام دهیم.از شرکت ساندیس (پاکدیس) با پیشنهادی برای طراحی پاکت های به رنگ سفید نزد ما آمدند. از باراکا رضوان شکلات که چندین طرح پیشنهادی بسته بندی برایشان انجام دادیم. تا تولیدی صنایع غذایی لویه که از ما خواستند کل برندینگ آنها را به عهده بگیریم و کاتالوگ خلاقانه ای برای آنها تولید کردیم که هنوز هم کاری متمایز است. از گلشن که بهترین بسته بندی خود را تقدیمشان کردیم و پایه های برندینگ آنها را استوار جلو می رفتیم که مشاورمان توزرد از آب درآمد و نیمه ی راه با آنان روی هم ریخت و تمام پروژه روز آب رفت و الان سایت آنها را که نگاه می کنی گردو غبار سالیان بر روی آن نشسته است و حیف که این کار بزرگ نیمه کاره ماند و نه آنها به مقصود رسیدند و نه ما که در روزگاری که برند اصلی به ما بی مهری رواداشته بود و عزم کرده بودیم آنها را به برند بزرگی تبدیل کنیم، موفق به پیشبرد کار شدیم.ما سالها با برند های بزرگ صنایع غذایی ایران کارکرده ایم.اکنون یک برند صنایع آرایشی و بهداشتی را پایه گذاری می کنیم و یک استارت آپ بنام آچارباز را داریم برای برندسازی در دست اجرا داریم و یک تولید کننده ی قدر از خطه ی خراسان را داریم کار می کنیم تا برند بزرگی را مجدد متولد کنیم.
تجربههای بیشمار آویده در طول چهل سال تلاش تبلیغاتی
با مشتریان بین المللی کار کرده ایم. با شرکت کورو و محصولات سن تاپ و سان کوییک چند کمپین یا کارزار تبلیغاتی موفق اجرا کردیم. شرکت الجی کره ما را پیدا کرد و با آنها نرد عشق را دوباره تجربه کردیم و وارد دنیای دیجیتال مارکتینگ شدیم.کمپین هایی با بالای ۲۵ میلیون ویوو به استقبال دیجیتال مارکتینگ رفتیم. بودجه ای کم و کمپینی موفق که دو کمپین بعدی را هم به ما پیشنهاد دادند با مبلغی بزرگ و دلاری که به تحریم ها خوردیم و برندهای خارجی ناگزیر از ایران خارج شدند.
کارهایی کردیم که باز همه عشق بود و دوستی و چون از مشتری انرژی میگرفتیم در نهایت به کارهای بزرگ رسیدیم و کمپینهای موفقی را ساختیم. قراردادهای جدید رسید و ما باز مغرور نشدیم.
استارت آپها آمدند و در کنارشان باز آموختیم و سعی کردیم هر چه در تجربه داریم با آنها سهیم شویم. راز ما در سخاوت پنهان بود که آن را چون آفتاب بیدریغ به دیگران میدادیم.
اکنون در میانهی راه هستیم و نیاز داریم جوانانی تازه نفس به ما بپیوندند و با نگرش نو در این #سالهای_وبایی راه را ادامه دهیم. باید بپذیریم که نسل نو بهتر میاندیشد و ما اگر لایق باشیم در کنارشان تجربههای خود را قسمت کنیم.
اگر سایت ما برندهی بهترین سایت روز شد و چندین تقدیرنامه گرفتیم؛ اگر سایت ما در سال ۲۰۱۵ به عنوان چهل سایت خلاق دنیا انتخاب شد و در کنار سایت بزرگانی چون سیگ مستر قرار گرفت، هرگز مغرور نشدیم و فروتنانه سر خود را پایین گرفتیم. چرا که آموخته بودیم درخت هرچقدر پربارتر باشد سر به زیرتر است.
همچون اسب سریع بودیم اما نجابت خود را فراموش نکردیم. میوه را از زمین برداشتیم و هرگز از روی درخت نچیدیم چرا که اسب هرگز چنین نمیکند و برای همین نجیب است.
امانت مشتری برای ما مهم بود و ما به آن میاندیشیدیم که ابتدا مدافع منافع مشتریان خود باشیم.
https://youtu.be/nhYtqkL5cew?t=74
اینگونه بود که یاد گرفتیم اگر کاتالوگی خلاقانه را طراحی و چاپ کردیم که برای اولین بار در ایران چنین کاری چاپ و منتشر میشد، اگر برندهی جایزه شدیم و از وزیر ارشاد وقت تقدیر نامه گرفتیم هرگز آن را جزو افتخارات خود تلقی نکردیم چرا که همه متعلق به وطن ما بود و ما افتخار می کردیم که یک ایرانی هستیم.
وقتی در دروپای آلمان صاحبین برندهای بزرگ کاتالوگ ما را میدیدند باور نمیکردند که این کار در ایران طراحی و چاپ شده باشد، ما هرگز آن را افتخار خود ندانستیم؛ چرا که نام ایران برای ما همه چیز بود.
اگر به پاس خدمات استاد شجریان، کلیپ استاد دوستت داریم را ساختیم، آن را خاضعانه به استاد آواز ایران تقدیم کردیم و استقبال مردم از آن گرمی بخش ما بود. حتی ما نگران عکس العمل استاد بودیم که شاید دلخور شود که مرغ سحر او را ارج ننهادیم، اما شنیدیم این کلیپ را که در ابتدای بیماری او در کانادا برای او پخش کرده بودند انقدر در او تاثیر مثبت داشت که نفسمان به گرمی باز شد. استاد با دیدن این کار از ابتدا تا انتها به خاطر مردم ایران و محبت آنها اشک ریخته بود و در انتها تنها یک کلمه پرسیده بود: این کار را کی ساخته است؟
این افتخار نیز برای ما نبود و با نام مردم ایران عجین شد.
اگر با کمپانی بزرگ ال جی قراردادی برای دیجیتال مارکتینگ بستیم که بسیار دیدنی بود و توانست بخوبی وایرال شود باز هم تمام افتخار آن را افتخاری برای مردم ایران می دانیم.
در این چهل سال، ایران چه وقایعی را پشت سر گذاشت؟
سالهایی دشوار را پشت سر نهادیم. عزیزی از بستگان و بزرگانم میگفت در این طول عمری که خدا به ما عطا کرده است ما همه ی رویدادهای دشوار را دیدیم.
از قحطی و وبا و طاعون، از آمدن متفقین و اشغال سرزمین خود، از تبعید شاهی که به آبادانی و مدرنیته میاندیشید گرچه خود سواد بالایی نداشت. از روزهای ملی زنده باد و مرده باد؛ از آمدن مصدق و ملی کردن نفت؛ از گرفتن حق ملی ایران در دادگاه لاهه؛ از روزهای کودتای شاه جوان با حمایت امریکا؛ از تبعید رهبر فقید ملی ایران و تنهایی ملت؛ از روزهایی که کفن پوشان به خیابان آمدند. روزهایی که رهبری دینی تبعید شد.
از حزب توده و جدایی آذربایجان به دست پیشه وری و باز پس گیری آن؛ از روزهای سیاست زدگی و زندان و تبعید مردانی که بدنبال روزهایی روشن بودندکه هرگز بدست نیامد. از روزهای غرب زدگی و غرب ستیزی، از روزهای خون و آتش تا روزهایی که انقلاب نامیده شد.
از باز شدن زندانها و رهایی مردان و زنانی که پایمردی کرده بودند و هریک سهم خود را طلب میکردند. از زلزلههایی که هزاران کشته داد. زلزلهی بویین زهرا و تختی بزرگ که به مردم می اندیشید. از زلزلهی طبس تا زلزلهی رودبار و زلزلهی بم و نابودی ارگ زیبای بم؛ از حضور استاد آواز و پرآوازهی شعر و موسیقی ایران در بم و در گذشتهایی دورتر از اشغال سفارت و روزهای بیم و امید؛ از روزهای حملهی هوایی و پناه بردن به زیرزمین که زنده بمانی؛ از روزهایی که نمیدانستیم چرا به ما حمله کردهاند و چرا ما به آنها حمله میکنیم. چرا هریک مدعی دفاع هستیم؟ مگر کشتن و کشتار نامش دفاع است؟ مگر جنگ بین دو مسلمان به نفع ماست؟ هشت سال جبه های جنگ گشوده بود و هر روز عزیزی به خاک و خون می غلتید.
روزهایی پر از امید به اینکه وضعیت کسب و کارمان خوب خواهد شد. روزهایی که فکر میکردیم رونق اقتصادی خواهیم گرفت و شادی و رونق کسب و کار به این سرزمین پای خواهد گذاشت.
عزیز من میگفت: چه بسیار محنت ها کشیدیم و دلمان به دیدار نوهها و نتیجهها خوش بود. حال نیز با دلار و سکه و گرانی لجام گسیخته و دشواری زندگی برای مردم روبرو هستیم. ما بهر چه آمدهایم و بهره چه زندگی میکنیم؟ و سرنوشت ما چیست و راه به کدام سو گذارده ایم؟
یادی کنیم از همکاران و دوستان نزدیک آویده
ما در این چهل سال با آویده زندگی کردهایم. با همکاران خود شاد بودهایم و سرخوش از حضور پر رنگ آنان که با ما بودند و انانی که اکنون با ما هستند و در کنارمان به ما انرژی دادهاند.
آنان که آویده را با عشق ساختند و خود جزیی از آن هستند. همکاران خوبی با ما همراه بودند. اگرآنان نبودند ما اکنون در این جایگاه نبودیم.
ازمسعود نجابتی بزرگ که لوگوی ما را کار کرد؛ علی شمس استاد بزرگ؛ پژمان رحیم زاده این تصویر گر خنیاگر؛ فرشید شهیدی کپی رایتر عزیز ما؛ مژگان، نسیم غفوری، افشین بشیرزاده، غزاله چهارسوقی، افسانهی همرنگ، شمیم، دلفانی، رضا معصومی، امیر، آیدا نجف زاده، سودابه محمدی، بهنام، مریم امیری، ارشاد، شهرام ملک زاده خواننده ی پاپ ایرانی، شادی هاشمیان، پیام بهاری، فرهاد بهشتی، ناصر قلی زاده، نیما، محمدرضا خزایی، دانیال، احمد حسین، رومینا، بردیا، رئوف فدایی، نشمیل رستگار، آزادی، حسین اکبری، سامبند، امین لطیف کار، مریم باقری، نوروزی، افشین بردیا، لادن عبدالهی، افسانه امیدی، رویا پیرهادی، استاد حسین اکبری سنه، صابر موسوی و مریم خلیلی و صدها نیرویی که ذهنم یاری یادآوری آنها را ندارد.
سخن آخر با شما مخاطبین عزیز آویده
امروز چهل سال است که در کنار برندهای بزرگ عاشقانه زندگی کردهایم. با شادی آنها شاد بودهایم و با گریهی آنها اشک ریختهایم.
این روز را جشن میگیریم و شادیم که هنوز هستیم و میتوانیم روی پای خود بایستیم.
چه عشقی بالاتر از مهر و دوستی که هدیهای از جانب مخاطبین ما بوده و خواهد بود.
اگر قدمهایی را به نیکی توامان کردهایم در سالهایی که پر از بیم و امید بود، سالهایی که به ساخت خود و برندهایی میاندیشیدیم که درکنارشان قرار گرفته بودیم، اینک این افتخار بزرگی برای ما و همکاران ماست.
روزهای سختی بر میهن ما میگذرد. روزهایی که مرد میدان میخواهد و عاشق این سرزمین. بحرانهای بزرگی را در این سالها پشت سر گذاشتهایم و بحرانهای بزرگتری را در پیش روی داریم.
اکنون مردم ما در همهی بخشها نیازمند یاری هستند. به فکر ایجاد کار برای این سرزمین باشیم. به فکر کسانی باشیم که اکنون دست یاری به سوی ما دراز کردهاند.
رفتن و به خود اندیشیدن ساده است اما باید ماند و میهن خود را ساخت.
امید که در این سالها سالم زیسته و دلی را نیازرده باشیم. حسی به ما میگوید این سرزمین مال ماست. آسمان آبی مال ماست.
نویسنده: حسین داریان
مطلبی دیگر از این انتشارات
ارتباطات برند چگونه شکل می گیرد؟
مطلبی دیگر در همین موضوع
اقتصاد شوخی بردار نیست!
بر اساس علایق شما
واژگان جدید فارسی، تصویب شد