کلماتی که به ذهنم می آیند.?
«آن طرف دنیا»
در دنیای موازی هرشب به بلندترین نقطه میرویم تا باهم ماه را تماشا کنیم چون این کار برایمان لذت بخش است .
از اینکه تاریک هست و سکوت عجیبی برقراره لذت می بریم.
بیشتر شب ها در حالی که سرت را روی پاهایم گذاشتی و یک دستم در موهایت و آن دست دیگری ام کتابی عاشقانه که با صدای آرام برایت میخوانم و گاهی بعضی جملاتش را هم تکرار میکنم .
بنظرم اینجا بهترین جای ممکن برای کتاب خواندن هست کاملاً غرق خواندن میشوی تا ساعتها، حس فوق العادای است .
هرشب نوازشت میکنم و تو هرشب قول میدهی که خوابت نبرد و اما همینکه نوازش کردن و کتاب خواندنم شروع میشود، بعد از چند دقیقه ای خوابت میبرد و فراموش میکنی که چه قولی به من داده ای ، من هم دلم نمی آید آرامشت را بهم بزنم پس اجازه میدهم ساعاتی را استراحت کنی .
عاشق این هستم وقتی خواب هستی بنشینم و یک دل سیر آن چهره مظلوم ات را ببینم که پشت آن چهره قشنگ و دلربا یک پسر بچه بازیگوش وجود دارد . کلی نگاهت میکنم این قشنگترین چیزی هست که چشمانم به خودشان دیده اند قشنگ مرا در خود غرق میکند .
مژه های ابریشمی ات را نوازش میکنم ، دستم را داخل موهایت میبرم انگار دستم را داخل انبوهی از ابرها کرده ام آنقدر نرم و دوست داشتنی هستند که دل کندن از آن ها کار راحتی نیست. آنقدر زیبا هستی که قلبم از دیدنت ذوق زده میشود، همانجا هست که فکر میکنم تماام دنیا برای من است و من خوشبخت ترین دختر این زمین هستم به خودم می بالم برای داشتنت ، اشک درچشمانم حلقه میبندد از ذوق و خوشحالی بیش از اندازه ، همان موقع هست که برای داشتنت خدا را شکر میکنم. وقتی بیدار میشوی عاشق آن قیافه خواب آلود و موهای بهم ریخته ات هستم، همانجا هست که میپرم و چنتا ماچ آب دار از آن صورت زیبا میگیرم . با خود فکر میکنم که چقدر لبخندت زیبا و دلنشین است میشود بجای ماه آن را در آسمان گذاشت .
در مسیر بازگشت به خانه مان کلی حرف میزنیم و از آن بستنی فروشی که بستنی هایش مزه پاستیل میدهند میگیریم و مسابقه میگذاریم هرکس تا قبل از رسیدن به خانه بستنی اش را تمام کرد یک پیتزای بزرگ جایزه دارد بیچاره من که همیشه میبازم.
از آنجایی که خیلی خوش میگذرد ،و تو در این کار ماهری همیشه برای درست کردنش به من کمک میکنی آخ که مزه بهشت میدهد .
هروقت به چشمانت خیره میشوم یا در مورد تو فکر میکنم میفهمم که دلباخته ات شده ام و کار از کار گذشته است.....
چقدر دوست دارم این روز های با تو را هیچوقت تکراری نمیشود و همیشه همان تازگی روز اول را دارد.
دوستت دارم...
رها رادمهر _
مطلبی دیگر از این انتشارات
« you »
مطلبی دیگر از این انتشارات
جایی که در آن نوری نیست....
مطلبی دیگر از این انتشارات
«امید»