شوریدن

بگاه نوشت سرشت آدمیان

ببست مرا عهد به مهر ورزیدن


چونان که به عدل قرعه قسمت شد

نصیب من آمد، به عقل شوریدن


قسم به خوب رویان شهره آفاق

که خرمم زین فال، در کار نازیدن


به روزی دنیا، خلق همه مشغول

رها ز غمم ، سرگرم به ناییدن


که خوار نباشد سائل نیک پندار

چونان که اوست در کار پاییدن


کرم نما و به آتش بکش آذر را

چه خوش بُود، سرانجام روئیدن