نیم

نی نیم اهل طرب و ز طلب آکنده شدم

در طلب روی نگار، شمع چو آیینه شدم

زیر و زبر گر بشوم، راحتم و نیست غمی

جمله برم بر می ناب دست و آسوده شدم

قند به روی شکر و مست نا خورده شراب

و ز لب لعل مهر او ، شهر به آشوبه شدم

عقل رود از دل و جان، گر بنهد بر سر من

پای خود آن مشق نگار، عاشق دلداده شدم

روزی خلق عیش حیات، سهم من آمد ممات

مردم و تا زنده شدم و ز مهر پاینده شدم

شکر که اندر هوسش لایق وصل او شدم

نیست بدم، زنده شدم درخور آینده شدم

گفت که آتش نشوی و ز رخم آگه نشوی ؟

بین که آذر شدم و سوختم و ساخته شدم