H who seeks life diesHe who seeks death lives):
زمستانِ قسی القلب

سورت سرمای بهمن
زمخت،بی روح،لایتناهی
دست های نیلگون رنگ
کرخت،خشک و زبر.
آخرین تمنای پاییز را
زمستان بی رحم
بی التفات است.
پاییز ناچار به وداع...
حال اما
حیات زمستان
به واپسین لحظات خود نزدیک است.
صبح که از خواب برخاستم،وقتی دیدگانم بیرون را می نگریست، دیدم درختان را که موهایشان سفید شده؛ انگار شبی که گذشت برایشان دشوار بوده.زاغ هم نشسته بود روی شاخه ی کاج.انگار حیوانیت را از یاد برده بود،دیگر خنیاگر غروب های پاییز نبود.
آخرین روز،از پاییز مهربان انتظار نداشتم با دست گرمش مارا به دست سرد و زمخت زمستان بسپارد. زمستان است دیگر.کمی رحم ندارد بی وجدان.
اما حالا که دیگر زمستان نفس های آخر خود را میکشد، من هم کم کم خودم را از میان تکه های شکسته ی درونم پیدا می کنم و به هم می چسبانم شاید که کامل شوم.
شاید دیگر "منِ گذشته" قصد بازگشت به این کالبد خسته را داشته باشد.
لعنت به این شاید ها.
یکم اسفند ماه|چهارشنبه؛1403
بر اساس علایق شما
20+1متن|نظر_برداشت!
بر اساس علایق شما
باز به اینجا بیا...
بر اساس علایق شما
هر ساعت مطالعه در ایران چقدر آب میخورد؟! 🔞