Strategy MBA
عقايد يك دلقك
عقاید یک دلقک فیلمی است محصول سال ۱۹۷۶ سینمای آلمان غربی. در این فیلم که اکران آن از ۱۴ ژانویه ۱۹۷۶ آغاز شد، بازیگرانی همچون هلموت گریم، هانا شیگولا، اوا ماریا ماینکه و هلگا آندرس به نقشآفرینی پرداختهاند. هانس که روزگار را به عنوان یک دلقک سیرک میگذراند، در زندگی با شرایط خاص و ویژهای روبهرو شده است. او که سالهای کودکیاش را در خلال دوران جنگ جهانی دوم و در شهر بن گذرانده، حالا در زندگی با انبوهی از پرسشهای گوناگون روبهرو است.
فیلم، از رمان درخشان هاینریش بُل اقتباس شده است. بیشتر بخشهای رمان، صدای درونی دلقک در مقام راوی است که زندگی خود را مرور میکند. عقاید یک دلقک یک من-روایت است، و راوی یک دلقک. دلقک مانند دلقکهای دربارهای اجتماع فئودالی مجاز است که حقایق تلخ را با حرکات و کلمات، قابل لمس کند و به زبان بیاورد. صورت سفیدکرده و بیحرکتش، با چند خط سیاه و چشمان خالی، تمام خصوصیات و شخصیتش را از دست میدهد. دلقک خودش، امیدهایش، شادیها و دردهایش را زیر نقاب این صورت سفیدکرده پنهان میکند تا بتواند حقایق مسخره را در ظاهر دلقکی نشان بدهد.
ماسک پانتومیم به روایتکننده امکان میدهد که در پس پردۀ دلقکی حقیقت بیچونوچرا را بازگو کند. برخورد دراماتیک دلقک، که واقعیت و حقیقت عشق را آشکار میکند، با اخلاق و سبک زندگی اجتماع بورژوا-کاتولیک زمان، موضوع رمان است.
سبک بُل در این کتاب حداکثر سادگی خود را به دست آورده است. انتقاد اجتماعیاش خالی از هرگونه رنگوبوی ایدئولوژیک یا دفاع ایدئولوژیک است. این انتقاد نسبت به تمام آنچه قوۀ تشخیص را از انسان میگیرد، آنچه باید طبق آن زندگی کند، آنچه مدعی است سعادت دو جهان را نصیب انسان میکند، بدبینی است و به هیچ چیز جز انسان با ضعفها و سادگیاش اعتقاد ندارد.
قسمتی از کتاب:
من گمان میکنم در تمام دنیا کسی پیدا نشود که بتواند یک دلقک را بفهمد، حتی یک دلقک هم دلقک دیگر را نمیفهمد، در این مورد همیشه حسادت یا چشم و همچشمی مانع میشود. ماری به مرحلهای رسیده بود که کمکم میخواست مرا بفهمد، ولی تمام و کمال هیچوقت نتوانست مرا بفهمد. او همیشه عقیده داشت که من به عنوان یک انسان خلاق باید تمایل سوزانی به جذب هرچه بیشتر فرهنگ داشته باشم. این یک اشتباه بود. البته من اگر شب بیکار باشم و بشنوم که جایی اثری از بکت را نمایش میدهند، فوراً سوار تاکسی میشوم و به تماشای آن میروم، ولی گاهگاهی هم -حالا که فکر میکنم میبینم اغلب- به تماشای فیلمهایی میروم که برای شش سالهها هم آزاد است. ماری نمیتوانست این را بفهمد. یک قسمت بزرگ از تربیت کاتولیکیش عبارت بود از اطلاعات روانشناسی و یک نوع خردگروی آمیخته به عرفان، در همان زمینۀ بگذار فوتبال بازی کنند تا به یاد دخترها نیفتند.
درحالیکه من اغلب با میل به دخترها فکر میکردم و بعدها فقط به ماری. بعضی اوقات برای خودم هم ناباب به نظر میآمدم. من با میل به تماشای فیلمهایی میروم که برای شش سالهها آزاد است، چون در این فیلمها از لوسبازیهای بزرگترها، مانند پشت پا زدن به اصول زناشویی و طلاق، خبری نیست. در فیلمهایی که زناشویی را به بازی میگیرند و یا یکدیگر را طلاق میدهند، همیشه خوشبختی یک نفر نقش بزرگی بازی میکند. جملههایی مانند: عزیزم، مرا خوشبخت کن. یا میخواهی سر راه خوشبختی من بایستی؟ در این فیلمها زیاد به گوش میخورد، درحالیکه من خوشبختی را لحظهای میدانم، و چیزی را که بتواند بیش از یک یا دو و حداکثر سه ثانیه دوام کند، خوشبختی نمیدانم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقدی بر کتاب «بیرون در»
مطلبی دیگر از این انتشارات
درمان با خواندن | چطور با کتابخوانی به توسعه فردی برسیم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتاب نخواندن بهتر از کتابِ بد خواندن