به قول دایی جان ناپلئون ... من یک روز گرم تابستان، دقیقاً یک سیزده مرداد، حدود ساعت سه و ربع کم بعدازظهر عاشق شدم...
"در ستایش نخواسته شدن." امروز داشتم همینطوری اینستا چرخ میزدم تا ببینم برای شروع یه کار جدیدی که در ذهنم دارم چه ایده ای میتونم پیدا کنم تا جرقه ای باشه برای حرکتم…
بفهمم یا درک کنم؟ بفهمم یا درک کنم؟شاید اگر یک سال پیش بهم می گفتند که نقشی که مربی میتونه بازی کنه در زندگی یه ادم چقدر تاثیر گذار و مهم هست، به اندازه الان…
کتاب گوش دادنی یا کتاب خوندنی؟! کتاب گوش دادنی یا خوندنی؟!خیلی به نظرم سخته که بخوای کتابو گوش کنی. مگه میشه کتاب رو گوش داد ؟!به نظرم یکی از سخت ترین کارای دنیا و ناجالب…
مگه تو چه سودی داری که بخوام باهات حرف بزنم؟ تا همین چند وقت پیش شاید بشه گفت اوایل سال، همین مرداد ماه بود که به خودم گفتم بسه دیگه حتمن چیزی هست که میگن چقدر حرف میزنی ساکت شو سکوت…